آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

پایگاه فرهنگی در نبرد سایبری

آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

پایگاه فرهنگی در نبرد سایبری

آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

شیعه باید مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد.
امام خامنه ای

آخرین نظرات
پیوندها

نقد فرقه ی صوفیه؛ از بندگی رها مقید به هوی!

پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۱۹ ب.ظ

مسئله‌ی قطبیت در تصوف، بحث پیچیده و بدون چهار چوبی است. اصولاً در مسلک های التقاطی این قضیه مطرح است که نمی‌توان حول یک عنوان یا برنامه، نظرات جامع داد، زیرا هر کسی برای خودش چهارچوبی را حول آن برنامه یا عنوان مشخص می‌کند. قطب هم که عنوانی دهن پرکن در تصوف است، از این قاعده مستثنی نبوده و جملات زیادی حول تعریف جایگاه، وظایف و اختیاراتش شده است؛ که در این بین داستان سرایی‌ها و خرافات نیز جای خود را دارند!

معنای قطب در زبان فارسی، به عمود آهنی که به دور آن سنگ فوقانی آسیاب در حرکت است، اطلاق می شود.[۱] در جایی دیگر از آن به عنوان، ملاک و مدار چیزی و یا بزرگ و مهتر قوم یاد شده است.[۲] به خاطر نبودن چهارچوب درست، گاهی این عنوان جای خود را به مرشد، شیخ، ولی و یا پیر می‌دهد، حال آنکه هر کدام از این واژه‌ها جایگاه خاصی در تصوف برای خود دارند. برای مثال: اگر کسی استغنای کامل در مسیر سیر و سلوک پیدا نکرده او را شیخ مجاز می‌نامند، که وظیفه ی هدایت فقرا را ازجانب قطب گرفته است.

یکی از مسائلیکه حتی در بین خود متصوفه هم مطرح است، بحث حدود اختیارات قطب است. برای این که حدود اختیارات مشخص شود باید جایگاه تعیین شود. یعنی باید مدّ نظر باشد، مقامی را که می‌خواهند به او اختیاراتی تفویض کنند، از لحاظ رتبه‌ای دارای چه مقامی است. بعضی معتقدند که سالک وقتی قطب را انتخاب کرد و دست ارادت به او داد، باید بصورت مطلق و چشم بسته مطیع اوامر او باشد و بدون چون و چرا و پرسش دستورات وی را واجب الاطاعه بداند و اجرا کند، به این معنا که تردید و سهل انگاری در اجرای اوامر قطب مساوی است با تصور خطا و اشتباه برای او و این کفر طریقتی است.[۳] بعضی دیگر قطب را مهدی و دارای مهدویت نوعی می‌دانند! و با این بیان برای قطب امامت مهدوی قائلند و می‌گویند: اقطاب ظاهریه و اولیاء، مظهریت آن قطب حقیقیه را دارند.[۴]

با این تصورات باطل، طبیعی است که حدود و اختیارات قطب چنان بالا باشد که هر عملی را که اراده کرد انجام دهد و بقیه بدون چون و چرا تابع محض وی باشند. در برخی از منابع تصوف از اختیارات قطب، به عنوان قانون ۱۰ ماده ای یاد می‌شود که در کتب ایشان موجود است.[۵] جدای از این اختیارات، اقطاب صوفیه با توجه به جایگاهی که خود ایشان در بین صوفیه داشته‌اند، اختیارات دیگری هم برای خود قائل شده‌اند که مخالفت با آن فرامین چنان بد تلقی شده است که عین القضات همدانی می‌نویسد: « اگر در موافقت پیر خلاف راه دین خود نرود پس او هنوز مرید دین خود بوَد نه مرید پیر!»[۶]

با این توهمات، اقطاب خود را دریایی پنداشته‌اند که هرگر نجس نمی‌شود و با این بهانه از حدود الهی نیز پا را فراتر گذاشته و به حریم محرام تجاوز کرده‌اند و گاهی نیز اختیار این کار را به مریدان عطا کرده و ایشان را مجاز به ترک واجبات دانسته‌اند! و یا به فعل حرام رخصت داده‌اند. نظیر این داستان از مولوی! در حالات ملای رومی نوشته‌اند: روزی شمس تبریزی از ملای رومی شاهدی (پسیری) خواست مولانا «حرم» (عیال) خود را دست گرفت در میان آورد و فرمود او خواهر جانی من است ،گفت: « نازنین پسری» می‌خواهم! فی الحال فرزند خود «سلطان ولد» را پیش آورد ،فرمود که وی فرزند من است! حالیا اگر قدری «شراب» دست می داد ذوقی می کردم، «مولانا» بیرون آمد و سبویی از محله «جهودان» پر کرده بر گردن خود بیاورد! مولانا شمس الدین فرمود؛ که من قوت مطاوعت و سعت مشرب مولانا را امتحان می کردم و از هر چه گوید زیادت است!![۷]

حقاً و انصافاً این روش اقطاب تصوف، روش بندگی و عبودیت در برابر ذات مقدس الله نیست و با این سیر و سلوک نه خود راه به حقیقت برده‌اند، که مریدان و متصوفه را نیز به اعماق دوزخ کشانده‌اند. قطب در تصوف، بنده‌ی پروردگار نیست بلکه آزاد و رها از همه‌ی قیود است و خود را مقید به اوامر و نواهی هوی و هوس ساخته است.

پی نوشت:

۱- لغت نامه دهخدا
۲- فرهنگ فارسی معین
۳- تاریخ تصوف ،صفحه ی ۲۳۴ 
۴- صالحیه ملا علی گنابادی ص ۱۷۲
۵- نقل از استوارنامه ، صفحات ۹۵ تا ۱۰۶ با تلخیص.
۶- تمهیدات،عین القضات همدانی ، ص ۹۹ و عرفان حقیقی و عرفان کاذب ص ۲۳۰
۷- جامی ،نفحات الانس ،صفحه ۴۶۶ 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۱۲/۰۸
  • ۷۲۲ نمایش
  • علی سلیمانی

نظرات (۴)

سلام علیکم

بنده شما را لینگ کرده ام ... اگر دوست داشتید وبلاگ بنده را با نام شهدای گمنام لینگ بفرمایید

با تشکر

محمد رضا شفیعی
سلام اخوی
کجایی؟؟ نیستی؟؟ کم پیدایی؟؟ کوشی؟؟ کربلایی؟؟ نجفی؟؟ مشهدی؟؟ هیئتی؟؟ خونه سید قاسمی؟؟ مهرآبادی؟؟ یزدی؟؟ شیرازی؟؟ اصفهانی؟؟ قمی؟؟ ایرانی؟؟ .........
هم مثل چراغ می درخشیم
هم بر سر خلق سایه داریم

ما را نتوان شناخت هرگز
ما سیصد و شصت لایه داریم!...
تا ابد بزرگترین معمای تاریخ خواهد بود،اینکه تو باشی و سلسله جبال نور،فقط،چهارده قله داشته باشد.‏‏↳‏
ولادت حضرت زینت (ع‏)‏ مبارک باد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی