عاشورا - غم - ماتم - عزا
يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۱۵ ق.ظ
اَلسَّلامُ عَلیکَ یا قتیلَ العَبَرات
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیّد الشُّهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز جورِ مخالف چو نیلگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد
وَ اَسْرَع فَرسُکَ شارِداً اِلی خیامِک قاصداً مُهمْهِماً باکیاً
با شما شقایق هایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟
واژه های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه روی شما ضجه بزنند.
اما کاش میدانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن».
چه باید گفت که شما حنجره های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر،
آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه ای یافت نمیشود تا شما را با آن ستود.
اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلم های ما بوسه بر عطر پرواز نزدید!
هر روز و هر شب، خاکریزها، با اشکها و دعاهایتان گره میخورد.
بدا به حال ما، اگر یاد شما را زندگی ما قاب نگیرد.