آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

پایگاه فرهنگی در نبرد سایبری

آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

پایگاه فرهنگی در نبرد سایبری

آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

شیعه باید مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد.
امام خامنه ای

آخرین نظرات
پیوندها

تاریخ معاصر

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۳۲ ب.ظ
تـــــاریخ معــــــــــاصر


تحولات سیاسی فرهنگی ایران

(باتشکر از جناب استاد اسکندری)

تحولات سیاسی و فرهنگی یک کشور منبعث از عوامل مختلفی است. در این بحث سعی ما بر این است که ابتدا هر یک از عوامل مذکور را مطرح کنیم و سپس به تحولات منبعث از آن بپردازیم.


عامل اول - موقعیت کشور
یکی از عواملی که می‌تواند در تحولات یک کشور، رشد و یا عقب‌ماندگی آن تا حدی تأثیرگذار باشد، موقعیت جغرافیایی یک کشور است.
موقعیت یک کشور عبارت است از: چگونگی قرارگرفتن یک نقطه در سطح کرة زمین که از دو جهت قابل بررسی است:
یک – موقعیت ریاضی
 موقعیت ریاضی کشور  بر روی کرة زمین از روی مدارات و نصف النهارات مشخص شده و مکان مطلق خوانده می شود .
موقعیت ریاضی یک کشور، در واقع میزان دوری یا نزدیکی یک کشور را به خط استوا و دو قطب مشخص میکند و تعیین کنندة شرایط آب و هوایی یک کشور است که آن نیز در محیط زیست و نوع تولیدات کشاورزی تأثیر دارد و در نهایت در پیشرفت یا عدم پیشرفت یک کشور بسیار اثر گذار خواهد بود.
دو – از جهت موقعیت و مکان نسبی.
منظور از موقعیت نسبی مجاورت یا دوری از دریای آزاد، همجواری با یکی از آبراههای بین المللی، و مجاورت با یک دولت قدرتمند و یا یک کشور بحرانی است. موقعیت نسبی یک کشور گرچه ثابت است، ولی اهمیت آن با گذشت زمان تغییر میکند و بیشتر معلول جابجایی قدرت و وضعیت سیاسی، نظامی و اقتصادی یک کشور و منطقه و برداشتهای بین المللی است. موقعیت نسبی دارای اشکال مختلفی است که مهمترین آنها عبارت است از:
اول- همجواری با دریا
موقعیت یک سرزمین از جهت دوری و نزدیکی به دریا دوگونه است:
الف – موقعیت دریایی
موقعیت دریایی یا به صورت جزیرهای است و یا ساحلی. موقعیت جزیرهای کاملترین شکل موقعیت دریایی است و بدین صورت است که خاک یک کشور از همه طرف با دریا محاط باشد. نمونة این موقعیت انگلستان و ژاپن است. این گونه کشور ها جز از راه فضا یا دریا قادر به برقراری ارتباط با دیگران نیستند. همچنین تنوع انسانی در این گونه کشورها مشکل آفرین است، مگر این که مردم آن از سطح فکری و فرهنگی بالایی برخوردار باشند. اما در عوض این کشورها امکان استفادة کامل از دریای آزاد را دارند که نقش مهمی در اقتصاد آنها خواهد داشت.
دیگری موقعیت ساحلی است که کشور همجوار با دریای آزاد  باشد و لی از طرفی دیگر متصل به خشکی نیز باشد. این موقعیت بهتر از موقعیت قبلی است، زیرا استفاده از راههای زمینی نیز وجود دارد.
ب – موقعیت برّی(خشکی)
این موقعیت مربوط به کشورهایی مانند کشور افغانستان است که از هر طرف به وسیلة خشکی احاطه شدهاند. این نوع کشورها علاوه بر اینکه به دریا و منابع آن دسترسی ندارند، برای صدور و ورود هر نوع کالایی باید از خاک همسایه استفاده کنند. عبور از خاک دیگری نیز اولاً مستلزم پرداخت حق ترانزیت است که سبب افزایش قیمت تمام شده کالا میشود. علاوه بر اینکه حمل کالا از جادههای زمینی و به وسیلة کامیون یا قطار موجب پرداخت کرایة بالاست بر خلاف حمل بار توسط کشتی که ارزانتر خواهد بود.
ثانیاً این کشورها در بسیاری از موارد باید تابعی از سیاست کشور مَعبر باشند و در صورتی که آن کشور اجازه ندهد نمیتوانند کالایی را صادر کرده یا وارد کنند.
ثالثاً گاهی محدودیتهای ترانزیتی به حدی موجب تأخیر در ورود و خروج کالا میشود که در نهایت به فساد کالا و غیر قابل مصرف شدن آن میانجامد.
علاوه بر آنچه گفته شد کشورهای محصور در خشکی از نیروی دریایی محروم خواهند بود که فاکتور مهمی در جنگ است.
همجواری با دریا با همة فوایدی که دارد ضررهایی نیز دارد، چون از یک سو دشمن نیز با استفاده از دریا ناوهای جنگی خودش را در کنار یک کشور مستقر میکند و آن کشور را تهدید میکند و یا گاهی ممکن است برخی کشورهای همسایه به طمع دسترسی به دریای آزاد به فکر اشغال خاک کشور همجوار دریا بیفتند همانند آنچه روسیة تزاری نسبت به ایران در سر داشت.
دوم- همجواری با آبراههای استراتژیک بین المللی
آبراهها قسمتهای باریکی هستند که دو دریا را به هم متصل میکنند. آبراهها یا طبیعیاند که به آنها تنگه یا بوغاز گفته میشود و یا دستساز هستند که به آنها کانال گفته می شود.
 آبرهها نقش فوق العاده مهمی در ارتباطات جهانی و کوتاه شدن فاصلة راههای دریایی ایفا میکنند. در دنیا بیش از 100 تنگه و آبره استراتژیک وجود دارد که البته همگی در یک درجه از اهمیت نیستند.
اهمیت تنگه‏ها و آبراه‏ها معمولاً بر اساس تعداد کشتى‏هایى که روزانه از آن عبور مى‏کنند و حجم و نوع کالاها، راه‏هاى بدل، میزان استفاده نظامى و آسیب پذیرى جغرافیایى (طول، عرض، عمق) سنجیده مى‏شود. در جهان اسلام در مجموع هشت تنگه و کانال وجود دارد که به ترتیب اهمیت عبارتند از:
1. تنگه جبل الطارق
این تنگه بین کشورهاى اسپانیا و مراکش قرار دارد و حدود 10 مایل دریایى(حدود 5/15 کیلومتر) پهنا و 35 مایل دریایى(حدود 65 کیلومتر) طول و 80 تا600 متر عمق دارد و یکى از پر رفت و آمدترین آبراه‏هاى میان اقیانوسى جهان است که دریاى مدیترانه را به اقیانوس اطلس متصل مى‏کند و روزانه حدود 150 کشتى از آن عبور مى‏کند. بارهایى که اهمیت استراتژیک دارند و از این تنگه عبور مى‏کنند عبارتند از: ذغال سنگ از آفریقاى جنوبى به فلسطین اشغالی، نفت به طرف اروپاى غربى و آمریکا، روزانه تعداد قابل ملاحظه‏اى مسافر از این تنگه عبور مى‏کنند.
2. تنگه بسفر
با عرض 33/0 مایل(حدود 600متر) و طول 17 مایل دریایى(حدود 31 کیلومتر) و عمق 49 متر در خاک ترکیه قرار دارد و دریاى مرمره را به دریاى سیاه متصل مى‏کند. روزانه حدود 50 کشتى از آن عبور مى‏کنند.
3. تنگه داردانل
با پهناى 75/0 مایل(389/1 کیلومتر) و طول 63 مایل دریایى(حدود 5/116 کیلومتر) و عمق 46 تا 91 متر، دو دریاى مرمره و اژه را به هم متصل مى‏کند و روزانه حدود 60 کشتى از آن مى‏گذرد.
4. تنگه باب المندب
این تنگه به پهناى 5/10(حدود 19 کیلومتر) و طول 35 مایل دریایى(حدود 65 کیلومتر) و عمق 12 تا 183 متر در ساحل یمن، اتیوپى و جیبوتى قرار دارد و خلیج عدن را به دریاى سرخ متصل مى‏کند. روزانه حدود 55 کشتى از آن گذر کرده و حدود 70 درصد واردات نفتى اروپاى غربى از این تنگه عبور مى‏کند.
5. تنگه هرمز
این تنگه با عرض 21(حدود 39 کیلومتر) و طول 100 مایل دریایى (حدود 185 کیلومتر) و عمق 76 تا 213 متر بین دریاى عمان و خلیج فارس و در سواحل کشور ایران و عمان قرار دارد. روزانه حدود 80 کشتى از آن عبور مى‏کند. تنگ‏ترین و باریک‏ترین نقطه این تنگه از عریض‏ترین نقطه کانال مانش نیز بیشتر است.
6. کانال سوئز
این کانال با عرض 584 پا (حدود 178 متر) و طول 101 مایلى دریایى(حدود 187 کیلومتر) و عمق حدود 16 متر در خاک مصر قرار دارد و دریاى سرخ را به دریاى مدیترانه متصل مى‏کند و روزانه حدود 60 کشتى از آن مى‏گذرد. بخش قابل ملاحظه‏اى از نفت جهان از طریق این کانال عبور مى‏کند.
7. تنگه تیران
این تنگه با عرض 3 مایل(5/5 کیلومتر) و طول 7 مایل دریایى(حدود 13 کیلومتر) و عمق 73 تا 183 متر بین کشورهاى مصر و عربستان سعودى قرار دارد و روزانه کمتر از 10 کشتى از آن عبور مى‏کند. اهمیت این تنگه از این جهت است که راه دسترسى به بندر اردنى عقبه و بندر اسراییلى ایلات است.
8. تنگه مالاکا
این تنگه به طول 805 کیلومتر (حدود 435 مایل) و عرض حداقل 40 متر و حداکثر 135 متر بین شبه جزیره مالزى و جزیره اندونزیایى سوماترا واقع شده است. این تنگه از دیدگاه اقتصادى و راهبردى یکى از مهمترین آبراه‏هاى کشتى‌رانى دنیا محسوب شده و با آبراه‏هایى مانند کانال سوئز یا پاناما قابل مقایسه است. این تنگه دو اقیانوس هند و آرام را به یکدیگر متصل مى‏کند، اتصال این دو اقیانوس به معناى مربوط ساختن پر جمعیت‏ترین کشورهاى دنیا یعنى چین و هند و اندونزى است.
از این تنگه سالانه بیش از 50 هزار کشتى عبور مى‏کند که 20 تا 25 درصد مجموع تجارت دریایى جهان توسط آنها انجام مى‏گیرد. اما نقش جدى‏تر تنگه مالاکا این است که هم اکنون بیش از نیمى از کل تجارت جهانى نفت از این تنگه مى‏گذرد .
به غیر از تنگة تیران بقیة تنگههای واقع در جهان اسلام جزء تنگههای استراتژیک محسوب می شوند.
اهمیت تنگه هرمز
اهمیت تنگة هرمز به لحاظ تعداد کشتیهای عبور کننده به تنگههایی مانند باب المندب و سوئز و جبل الطارق و مالاکا نمی رسد. اما از جهت دیگر اهمیت این آبراه بین المللی به مراتب بیش از آنهاست. زیرا خلیج فارس، یکی از مهمترین مراکز ثقل مناسبات ژئوپلیتیکی و بین المللی است که تحت سیطره دو قلمرو ایرانی و عربی قرار دارد . منطقه ژئوپلیتیکی خلیج فارس، متشکل از 8 کشور ایران، عراق، کویت، عربستان، بحرین، قطر، امارات متحده عربی، عمان است که در کرانههای حوضچه خلیج فارس، گرد هم آمده اند. نبود فعالیت‎هاى آذرین، وجود مادرسنگ‎هاى متعدد و بسیار غنى از مواد آلى، سنگمخزن‎های ‎متخلخل و تراواى متعدد با سنگ‎پوش‎هاى مناسب، شرایط منحصر به فردى را براى تولید و انباشت هیدروکربن در این منطقه فراهم کرده تا این پهنه، یکی از غنی ترین حوضه‎هاى رسوبى منابع نفت و گاز دنیا باشد. عمدتاً این ذخایر نفتی در سازند آهک آسماری مشاهده می شود . خلیج فارس 5/61 درصد از ذخایر نفت جهان را دارا است که در این میان، عربستان با 22 درصد و ایران با 5/11 درصد از سهم جهانی در منطقه، بیشترین سهم را دارا میباشند . منابع عظیم نفت خلیج فارس و نیازهای فزاینده کشورهای توسعه یافته به نفت باعث شد تا در نیمه دوم سده بیستم، قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای به این منطقه، توجه ویژه کنند. کشف میادین گازی خلیج فارس، افزایش جهانی قیمت نفت، کاهش ذخایر نفت، الزام پیمان کیوتو(سوخت پاک) و سازگاری بیشتر گاز طبیعی با محیط زیست باعث شد تا در دههپایانی قرن بیستم، خلیج فارس بیش از پیش در کانون توجه مناسبات ژئواکونومی[Geoeconomics] جهانی قرار گیرد .
مصرف کنندگان عمدة نفت در جهان نیز کشورهای صنعتی هستند که چرخ صنعت آنان به وسیلة نفت میچرخد. در جهان 80 میلیون بشکه نفت در روز تولید می شود که 25 درصد آن را امریکا مصرف می‌کند. لذا این کشورها وابستگی شدیدی به نفت دارند. خصوصاً در آینده که منابع شناخته شدة نفت و گاز جهان در حال اتمام است، اما منابع نفت و گاز خلیج فارس تا مدتها دوام دارد. بدین جهت منطقة خلیج فارس از موقعیت ویژهای برخوردار است که هیچ یک از مناطق دیگر جهان دارای چنین موقعیتی نیست.
از سوی دیگر عمدة نفت خلیج فارس از طریق تنگه هرمز عبور مى‏کند و واردات کشورهاى بحرین، کویت و عراق تنها از طریق این تنگه است. روزانه بین 5/16 تا 17 میلیون بشکه نفت از این تنگه به سوی بازارهای جهانی صادر می شود. بدین لحاظ این تنگه دارای موقعیت استراتژیک فوق العاده مهمی است. که به کشورهای ساحلی خود قدرت چانهزنی و در موقع لازم زمینه اقدام دیگر را میدهد، اما کشور جنوبی تنگه به لحاظ ضعف قدرت نمیتواند از این موقعیت بهره ببرد، در حالی که کشور قدرتمندی همانند ایران توان بهرهوری از این موقعیت را دارد که اگر روزی دنیا به آن فشار آورد، از طریق همین تنگه گلوی دنیا را بفشارد.
آبراهای بین المللی در قبال این فواید مهم ضرر نیز دارند چون معمولاً قدرتهای بزرگ همواره در کنار آنها پایگاه و تأسیسات نظامی دارند و آمادة مداخله در آنها هستند و همچنین اگر در کشورهای همجوار حکومتی بر سر کار آید که مخالف تفکر آنها باشد از راهههای مختلف در جهت اسقاط آن فعالیت میکنند.
سوم - همجواری با قدرتهای بزرگ
موقعیت همجواری با قدرتهای بزرگ جز ضرر هیچ گونه فایدهای برای کشور همجوار ندارد. برای نمونه ایران در زمان روسیة تزاری بارها مرد تاخت و تاز این قدرت قرار گرفت و در زمان رژیم کمونیستی نیز گاهی بخشهایی از ایران در معرض تجزیه قرار گرفت همانند آنچه در سال 1324 توسط سید جعفر پیشهوری رئیس فرقة دموکرات آذربایجان اتفاق افتاد و مدتی خطة آذربایجان از ایران جدا شد. و در زمان جنگ دوم جهانی نیز روسیه و انگلیس و آمریکا بدین بهانه که آلمانیها در ایران حضور دارند و امنیت متفقین را در معرض تهدید قرار میدهند در شهریور 1320 ایران را اشغال کردند و موجبات بروز قحطی و شیوع تیفوس در ایران شدند که ثمرهاش نابودی نیمی از جمعیت ایران شد. در زمان محمد رضا نیز آمریکا به بهانه استراق سمع و زیر نظر گرفتن تحرکات شوروی تجهیزات جاسوسی خود را در خطة شمالی ایران مستقر کرده بود و مشکلاتی اساسی را برای مردم این مناطق به وجود آورد.
چهارم- همجواری با کشورهای بحرانی
این موقعیت نیز مشکلاتی را به کشورهای همجوار با کشور بحرانی تحمیل میکند. نمونة بارز این موقعیت همجواری ایران با افغانستان ظرف 40 سال گذشته و همسایگی با کشور عراق در 30 سال گذشته است. آوارگی میلیونها آوارة افغانی، قاچاق مواد مخدر از افغانستان و گسترش اعتیاد دو نمونه از مشکلات افغانستان در کشور ایران است که سنگینی آنها بر دوش مردم ایران کاملاً محسوس است.
پنجم – موقعیت دسترسی
مقصود از موقعیت دسترسی این است که خاک یک کشور راه دستیابی به یک هدف باشد. برای مثال کشور روسیه از یک سو همواره آرزوی دسترسی به آبهای گرم را در سر داشته است و از سوی دیگر کوتاهترین و با صرفهترین راهی برای که روسیه را میتوانند به آبهای گرم برسانند خاک ایران است. بدین جهت روسیه همیشه در پی اشغال خاک ایران بوده است و مشکلاتی را برای ایران به وجود آورده است.
موقعیتهایی که ذکر شد همگی در تحولات یک کشور نقش دارند و ایران چون در طول تاریخ همواره حد اقلّ یکی از موقعیتهای مذکور را دارا بوده، این است که در چهار قرن اخیر خصوصاً همواره دستخوش تحولات بوده است.
عامل دوم-حکومتها
حکومتها از دیگر عوامل تأثیرگذار در تحولات یک کشور هستند و نقش آنها به مراتب بیشتر از دیگر عوامل است. از دوره صفویه تا پیروزی انقلاب اسلامی جمعاً پنج سلسله بر ایران حاکم شدند و هر یک تأثراتی مثبت یا منفی در تحولات این کشور ایفاء کردند. در اینجا به طور مختصر به بیان این سلسله‌ها و نقش آنان می پردازیم.
1. صفویه
صفویه از سال 907 تا سال 1135 قمری (880 تا 1101 شمسی) به مدت 228 سال قمری و 221 سال شمسی در این کشور حاکمیت داشتند. از این سلسله جمعاً نه نفر به شرح زیر به حاکمیت رسیدند:
1- شاه اسماعیل یکم (۹۳۰-۹۰۷) (۸۸۰ – ۹۰۲ شمسی)
2- شاه طهماسب (۹۸۴-۹۳۰) (۹۰۲ – ۹۵۵ شمسی)
3- شاه اسماعیل دوم (۹۸۵-۹۸۴) (۹۵۵ – ۹۵۶ شمسی)
4- شاه محمد خدابنده (۹۹۶-۹۸۵) (۹۵۶ – ۹۶۶ شمسی)
5- شاه عباس یکم (۱۰۳۸-۹۹۶) (۹۶۶ – ۱۰۰۷ شمسی)
6- شاه صفی (۱۰۵۲-۱۰۳۸) (۱۰۰۷ – ۱۰۲۱ شمسی)
7- شاه عباس دوم (۱۰۷۷-۱۰۵۲) (۱۰۲۱ – ۱۰۴۵ شمسی)
8- شاه سلیمان (۱۱۰۵-۱۰۷۷) (۱۰۴۵ – ۱۰۷۲ شمسی)
9- شاه سلطان حسین (۱۱۳۵-۱۱۰۵) (۱۰۷۲ – ۱۱۰۱ شمسی)
10- شاه طهماسب دوم (۱۱۴۵-۱۱۳۵) (۱۱۰۱ – ۱۱۱۱ شمسی)
11- شاه عباس سوم (۱۱۴۸-۱۱۴۵) (۱۱۱۱ – ۱۱۱۴ شمسی)
در حقیقت سقوط صفویه در سال 1135ق(1101ش) بود و سال های بعدی تنها نام صفویه بود و نه حکومت آنان.

سلسله صفویه علی رغم حملات تندی که به آنان شده است نقطه عطفی در تاریخ ایران محسوب میشوند. منتهی حکومت صفویه دو دوره دارد. دوره اول از ابتدا تا پایان سلطنت شاه عباس اول و دوره دوم از شاه عباس به بعد. دوره اول صفویه را می توان دوره شکوفایی این دودمان به حساب آورد. البته باید توجه داشت که این مطلب هیچگاه به معنای این نیست که آنان را صد در صد قبول کنیم و اشتباهی برای آنان قائل نباشیم.
خدمات صفویه
 مهم ترین خدمات صفویه را که محصول دوره اول حکومت آنان است می توان بدین شرح نام برد:
1.    یک پارچه کردن حکومت ایران و برچیده شدن حکومت های محلی
برچیدن حکومت آق قویونلوها به دست شاه اسماعیل در سال 920 ق. و انقراض شروانشاهیان در سال 945 به دست شاه طهماسب و سرکوب دیگر حکومت های محلی، صفویه موفق به یک پارچه کردن ایران شدند.
هم چنین جنگ شاه عباس اول با عثمانی ها و جنگ او در قشم با پرتغالی های استعمار گر از مسائلی بود که هم در استقلال ایران نقش داشت و هم موجب نشان دادن قدرت ایران به خارجیان، در دوره صفویان بود و سبب گردید یک بار دیگر ایرانیان هویت خویش را باز یابند.
2.    رسمیت یافتن مذهب تشیع اثنی عشری
این حرکتی بود در جهت مرکزیت بخشیدن به شیعه و کوتاه کردن دست حاکمان اهل سنت از سر آنان و به حق این کار را می توان یکی از بزرگترین خدمات صفویه به حساب آورد. چون حاکمیت اهل سنت در هر نقطه تهدیدی جدّی برای مذهب تشیع و پیروان مکتب اهل بیت خواهد بود و سرزمین ایران تا قبل از صفویه، بار ها شاهد جنایات اهل سنت نسبت به پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام بود ، اما حکومت صفویه به شیعه تمرکز بخشید و دست اهل سنت را تا حدودی از سر آنان کوتاه کرد، و لذا متعصبین از اهل سنت بیشترین دل خوری را از صفویه دارند.
3. مطرح شدن تشیع سیاسی و ایجاد زمینه جهت ایفای نقش اساسی از سوی علماء شیعه
صفویان با اینکه از نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی هستند که یکی از اقطاب صوفیه در ایران است، اما از تفکر صوفی گری تا حدّ زیادی فاصله گرفته بودند و در پی تشکیل حکومتی شیعی بودند، ولی به حق معتقد بودند که در زمان غیبت، حکومت حقِ فقهاء امت است، و لذا شاه طهماسب از مرحوم محقق کرکی که از علماء جنوب لبنان بود دعوت کرد تا به ایران آمده و شیخ الاسلام ایران شود. وی در فرمانی نوشت: «مقرر فرمودیم که سادات عظام و اکابر و اشراف فخام و امرا و وزرا و سایر ارکان دولت قدسی صفات مومی الیه را مقتدا و پیشوای خود و در جمیع امور اطاعت و انقیاد به تقدیم رسانیده آنچه امر نماید بدان مأمور و آنچه نهی نماید منهی نموده، هر کس را از متصدیان امور شرعیة ممالک محروسه و عساکر منصوره عزل نماید معزول، و هر کس را که نصب نماید منصوب دانست، در عزل و نصب مذکورین به سند دیگری محتاج ندانند، و هر کس را عزل نماید مادام که از جانب آن متعالی منقبت، منصوب نشود نصب نکنند .»
 و لذا در دوره صفویه تا حدودی زمینه ایفای نقش اجتماعی از سوی علما فراهم شد. البته علما هیچگاه درباری صفویه نشدند ، ولی سعی کردند از قدرت و امکانات صفویه در جهت بسط تشیع استفاده نمایند. ناگفته نماند که در بین علما کسانی چون مرحوم شیخ ابراهیم قطیفی معروف به فاضل قطیفی هم بودند که همکاری با صفویه را همانند سایر حکومت ها جایز نمی دانستند و لذا به شدت مرحوم کرکی را مورد عتاب قرار می دادند .
4. توجه ویژه به مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله علیه السلام
این مسأله خصوصاً در دوره شاه عباس اول بسیار رونق داشت.
5. شکوفایی موقت صنعت ایرانی در دوره شاه عباس اول.
6. رشد ادبیات فارسی خصوصاً شعر.
7. فراهم شدن زمینه تحصیل و تحقیق در کشور
 به صورتی که کتاب های عظیمی چون موسوعه «بحار الانوار» و «الوافی» مربوط به همین دوره است. همچنین در این زمان زمینه طرح مجدد برخی مسائل مالی و سیاسی اسلام همانند مسأله خراج و ... فراهم آمد.
8. عمران و آبادانی
 دولت صفویه خصوصاً در زمینه راه ها و کشاورزی و بالا رفتن سطح زندگی دهقانان نقش به سزایی داشت.
 9. شایسته‌سالاری
آخرین چیزی را که می توان به عنوان خدمتی از دولت صفویه ذکر کرد مسأله شایسته سالاری است که به خصوص تا زمان شاه عباس اول وجود داشت و افراد براساس لیاقت ها پست ها را اشغال می کردند و نه بر اساس خویشاوند سالاری.
10. حفظ استقلال ایران
صفویه به استقلال ایران در برابر بیگانگان اهمیت شایانی می‌دادند. برای نمونه، سر آنتونی جنکیسون عضو کمپانی مسکوی[ کمپانی مشترک نگلیس و روسیه که در سال 1554 میلادی تأسیس و در سال 1618 میلادی با کمپانی هند شرقی ادغام شد]، نخستین فرستاده انگلیس بود که به منظور گشایش باب بازرگانی بین دو کشور وارد ایران شد و در 30 نوامبر 1562 در قزوین به حضور شاه طهماسب صفوی اول رسید. ولی وی برخوردی تند با او داشت و گفت: تو کافری و ما هیچ احتیاجی به دوستی کفار نداریم .»
تأثیرات منفی صفویه
صفویه در همان دوره اول حکومت که خدمات ارزشمندی در ایران داشتند، تأثیرات منفی نیز داشتند. شاید بتوان مهم‌ترین تأثیرات منفی صفویه را یکی در رواج خرافات در بخش‌هایی از آداب و رسوم مذهبی، مانند نفوذ خرافات در مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان، و دیگری در دامن زدن به اختلافات بین شیعه و سنی قلمداد کرد.
سقوط صفویه
سلسله صفویه در سال 1135 قمری به دست محمود افغان سقوط کرد و تلاش بازماندگان آنان برای حاکمیت مجدد فائده نبخشید. عوامل سقوط صفویه را می توان در امور زیر جستجو نمود:
1.    بریدن حاکمان صفوی از مردم و ظلم و زور نسبت به آنان.
2.    تجمل گرایی سلاطین و خوشگذرانی آنان و بروز بی لیاقتی در بین آنان.
3.    ضعف ارزش های دینی و تبدیل آنها به ارزش های مخالف و پیدایش خلاف شرع در بین حاکمان. و این وعده الهی است که در چنین موقعیت هایی سقوط حتمی است. «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا .» ، «آنگاه پس از آنان جانشینانى به جاى ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروى کردند و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید.»
4.    جداشدن علما از حکومت. این مسأله موجب شد علما همکاری با حکومت را جایز ندانند و در نتیجه حکومت مشروعیت خود را از دست داد و نتیجه آن نیز از دست دادن پشتوانه مردمی حکومت شد.
5.    وضع مالیات های سنگین و کمر شکن  که نتیجه آن از دست رفتن تحمل مردم شد.
6.    تزلزل در نیروی نظامی قزلباش که شمشیر حکومت صفویه به حساب می آمد.
7.    عذاب الهی که نتیجه اعمال بازماندگان صفوی بود.

حوادث خارجی تأثیر گذار بر ایران در دوره صفویه
 در دوره صفویه دو جریان خارجی بر مسائل ایران تأثیر داشتند:
1.    استعمار غربی
اروپاییان که تازه دوره رنسانس را پشت سر گذاشته بودند و رو به استعمار جهان گذاشته بودند، ایران را نیز بی بهره نگذاشتند، لذا جزایر ایرانی خلیج فارس به اشغال پرتغالی ها در آمد، و برای خود در آنجا قلعه و پایگاه ساختند، و همین مسأله موجب جنگ بین ایران و پرتغال در دوره شاه عباس اول شد.
2.    تعرضات حکومت عثمانی
حکومت گران عثمانی که تشکیل یک حکومت شیعی را در کنار خود بر نمی تافت، تعرضاتی را علیه حکومت نوپای صفوی به راه انداختند که یکی از آنها جنگ چالدران بود. پیامد این مسأله در داخل، بر انگیخته شدن تعصبات شیعه و سنی و پیدایش اختلاف و درگیری بین پیروان این دو مذهب بود.
جنگ چالدران میان سپاه قزلباش ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی با ارتش عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم اول در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری شمسی رخ داد. محّل این نبرد در دشت چالدران (در شمال آذربایجان 64 فرسخی تبریز و شمال غربی خوی) بود. در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و به دلیل کمی نفرات و نداشتن سلاح گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود، ولی سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه، و تیر و کمان میجنگیدند.
پس از این جنگ، باختر و شمالباختری ایران که شامل آذربایجان و تمام کردستان تا همدان بود، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد. این مناطق تا پیش از زمان شاه عباس کبیر از ایران جدا بود اما شاه عباس توانست بخشی از این مناطق را با جنگ پس بگیرد. سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به دلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نو پای صفویه از نابودی حتمی نجات یافت .
  2. افشاریه
قبیله افشاریه یکی از هفت قبیله حامی صفویه بود. نادر یکی از افراد این قبیله بود که جزء سپاهیان صفویه بود و در سپاه طهماسب دوم پسر سلطان صفوی به مشهد حمله برد. نادر در این جنگ از خود قابلیت ها و رشادت هایی انجام داد که زمینه ساز مطرح شدن او در جامعه سیاسی ایران شد. محمود افغان که پس از تصرف ایران دیوانه شده بود توسط گروهی از سپاهیانش به رهبری اشرف افغان کشته شد و اشرف جای او را گرفت. در این زمان نادر با حمله به مشهد و سپس خراسان بر این مناطق مسلط شد و سپس به اصفهان حمله برد و اشرف افغان را شکست داد و طهماسب دوم را بر تخت نشاند. طهماسب در جنگی با عثمانیان شکست خورد و نادر که سِمَت سرداری سپاه را داشت، وی را عزل کرد و عباس سوم را که هشت سال داشت بر تخت نشاند، و خود به بهانه کودکی او زمام امور را بدست گرفت.
وی سپس سران قبایل ، فرماندهان لشکر و روحانیون را در دشت مغان گرد آورد و با تشکیل یک شورا و مشورت با آنان در سال 1142 ق خود را پادشاه ایران اعلام کرد، ولی شش سال بعد یعنی در سال 1148 تاجگذاری نمود و تا سال 1160 حکومت کرد.
بعد از کشته شدن نادر برادر زاده او علیقلیخان به عنوان عادل شاه یک سال سلطنت کرد، ولی ابراهیم برادرش او را برکنار کرد، ولی او نیز اندکی بعد، به دست طرفدارن شاهرخ نوه نادر کشته شد و شاهرخ به عنوان حاکمی وابسته به افغان ها روی کار آمد و تا سال 1175 تنها بر خراسان حاکم بود.
نادر فردی نظامی، با اراده، لایق، متکی به نفس و دارای افکار نسبتاً بلندی بود. وی حتی به فکر تأسیس نیروی دریایی برای ایران افتاد و دستور داد تنه های بزرگ درختان جنگلی را از شمال به جنوب ایران منتقل نمایند تا کشتی بسازد که اجل به او مهلت نداد.
مهم ترین اشکال نادر را میتوان در امور زیر خلاصه کرد:
1. استبداد بیش از حدّ که موجب شد منفور سپاهیانش قرار گیرد و توسط آنان کشته شود.
2. کشورگشایی بیمورد و غیر ضرور. نادر بیشتر به فکر کشور گشایی بود و همین امر او را از ساخت و ساز و اصلاحات داخلی غافل کرد و در نتیجه پشتوانه مردمی خود را از دست داد.
3. کوشش در جهت حذف رسمیت مذهب تشیع. وی به این بهانه که رسمیت مذهب تشیع موجب اختلاف در کشور می شود، به دنبال حذف رسمیت تشیع به عنوان مذهب رسمی بود و همین امر موجب دلخوری علما و متدینین و عدم پشتیبانی از حکومت وی شد.
4. اتکاء حکومت به شخص نادر. حکومت نادر متکی به شخص او و به قول امروزی ها حکومتی کاریزماتیک بود، لذا بعد از کشته شدن نادر گرچه برادر زاده او به نام علی قلی میرزا به جای او نشست و خود را عادل شاه نامید، ولی چون حکومت افشاریه متکی به شخص نادر بود، نتوانست دوام آورد و نهایتاً در سال 1165 ق. از هم پاشید و حکومت افشاریان تنها 23 سال دوام داشت.
3. زندیه
بعد از فروپاشی افشاریه در سال 1165ق. با روی کار آمدن کریم خان زند، سلسله زندیه تأسیس شد و بعد از کریم خان توسط لطفعلی خان تا سال 1209ق ادامه پیدا کرد و 44 سال بیشتر دوام نداشت.
در زمان شاهرخ سران چند ایل بختیاری، کرد، لر و زند که او نیز تیره کوچکی از لر بود با هم متحد شدند. علی مراد خان و ابوالفتح خان دو رئیس ایل بختیاری و رقیب با کریم خان زند، با هم متحد شدند و یکی از نوادگان خردسال صفوی به نام اسماعیل سوم را پادشاه ایران کردند. ولی ابوالفتح خان به دست علی مراد خان کشته شد و علی مراد خان نیز به دست یکی از اطرافیانش کشته شد و پس از آن کریم خان روی کار آمد و از سال 1130 تا 1137 شمسی ایران شاهد درگیری های خونینی بین کریم خان زند و محمد حسن قاجار در اطراف دریای خزر و آزاد خان افغان در آذربایجان بود. قاجاریه در سال 1135 شمسی گیلان  و مازندران را از تصرف آزاد خان در آوردند. لذا آزاد خان به کریم خان پیوست و در سال 1137 محمد حسن قاجار درمازندران از قوای زند شکست خورد و کشته شد، و تمامی ایران به جز خراسان در قلمرو کریم خان قرار گرفت . خراسان تحت فرماندهی شاهرخ افشار باقی ماند. حکومت کریم خان از سال 1144 تا 1158 برقرار بود.
وی شیراز را پایتخت حکومت قرار داد و تلاش کرد جام شکسته عدالت را ترمیم کند. او خود را وکیل الدوله نامید، نه سلطان و مقصودش از دولت، شاه اسماعیل سوم صفوی شاه اسمی ایران بود که تا پایان عمرش در سال 1158 در زندان کریم خان باقی ماند. کریم خان در سال 1155 خود را وکیل الرعایا نامید و باز هم خود را شاه نخواند ولی در حقیقت سلطان ایران بود.
کریم خان بعد از خود کسی را به جانشینی معین نکرد و لذا بعد از مرگ وی درگیری های خونینی بین افراد خانواده او در گرفت به نحوی که تا سه روز جسد او را به خاک نسپردند و 15 نفر از خانواده او کشته شدند.
کریمخان دارای دستگاه دیوان سالاری و ارتش سادهای بود. او تا حدودی موفق به اجرای عدالت شد و مردم چنان به او امیدوار شدند که در آمد های دولت از بابت مالیات به 535 هزار تومان رسید و منقول است که در پایان حکومت وی تنها هفت هزار تومان در خزانه باقی مانده بود که نشانگر این است که او پول ها را در خزانه نگه نمی داشت، بلکه به اقتصاد جامعه تزریق می کرد. بر خلاف نادر که هنگام مرگ 715 میلیون تومان در خزانه داشت .
کریم خان امنیت جاده ها را برقرار کرد، بناهای عمومی احداث کرد و در فعال کردن بازرگانی کوشید. سیلوهای دولتی تهیه کرد که در شهرهای مختلف آذوقه ارتش را برای روز جنگ داشته باشد، و در سال 1150 که اصفهان گرفتار خشکسالی شد با گشودن سیلوی اصفهان آن را در اختیار تهیدستان قرار داد. در زمان وی روی هم رفته نسبت به گذشته(1101 تا 1139 شمسی)  اقتصاد ایران رونق گرفت. در زمان او تا حدودی بخش کشاورزی احیا شد و از فشار مالیات بر کشاورزان کاسته شد. شبکه های آبیاری و زهکشی در فارس و جنوب احیا شد. تا حدودی به روحانیت امنیت داده شد و نا امنیهای زمان نادر از بین رفت و لذا برخی روحانیون بدین جهت به ایران بازگشتند، گرچه شیوع طاعون در عراق نیز در این بازگشت بی تأثیر نبود.
در همین زمان (سال 1179 و اواخر سده دوازدهم) بود که جنبش اصولی به رهبری مرحوم آقا محمد باقر وحید بهبهانی بر اخباری پیروز شد. مراسم تعزیه خانی در این زمان در ایران به وجود آمد .
از حوادث خارجی این دوره جنگ بین کریم خان و عامل عثمانی در بصره است که به خاطر اخذ مالیات و ظلم وستم نسبت به زوار ایرانی عتبات عالیات اتفاق افتاد .
4.  قاجاریه
سلسله قاجار از سال 1170 تا سال 1304 به مدت 134 سال بر ایران حکومت کردند.
قاجاریه در اصل مغول هستند. امیر تیمور گورکانی عدهای از ترکمان ها را، که دستهای از مغول ها بودند، به ایران آورد. دستهای از آنان در گرگان (استر آباد) ساکن شدند که قاجاریه از بین اینها برخاستند. سلسله قاجاریه در سال1170 شمسی توسط آقامحمدخان قاجار تأسیس شد.
محمدحسن قاجار پدر آقا محمدخان به دست کریمخان زند کشته شد و خود آقا محمدخان دستگیر و مقطوعالنسل شد و 15 سال اسیر کریمخان زند بود. اما او سرانجام فرار کرد و به میان ایل خود رفت و دو کار کرد یکی غلبه بر رقبای خود در بین ایل و دیگری تشکیل سپاهی نیرومند.  آقا محمدخان لطفعلیخان زند را شکست داد و در صدر دیگر مدعیان حکومت برآمد و لذا به منطقه قفقاز لشکر کشی کرد و پس از مراجعت در سال 1170 خود را شاه ایران خواند، ولی در سال 1175 در حمله مجدد به قفقاز کشته شد. آنچه در پیروزی آقامحمد خان نقش بسیاری داشت درگیری روسیه با اطریش بر سر تقسیم لهسان از یک سو و درگیری روسیه و عثمانی از سوی دیگر موجب شد که آنان نتوانند با ایران درگیر شوند.  سلسله قاجاریه جمعاً به مدت 134 سال بر ایران حکومت کرد و در سال 1304 شمسی منقرض شد از این سلسله جمعاً هفت نفر به شرح زیر بر ایران حکومت کردند:
1.    آغا محمد خان 1170- 1175 شمسی به مدت 5 سال
2.    فتحعلی شاه 1176 – 1213 به مدت 36 سال و 8 ماه
3.    محمد شاه 1213- 1227 به مدت 14 سال
4.    ناصر الدین شاه 1227 – 1275 به مدت 48 سال
5.    مظفر الدین شاه 1275 – 1285 به مدت 10 سال
6.    محمد علی شاه 1285 – 1288 به مدت 3 سال
7.     احمد شاه 1288 – 1304 به مدت 16 سال
پیامدهای حکومت قاجار
این سلسله بر اثر بی لیاقتی خود تأثیرات منفی متعددی بر سرنوشت ایران داشت. برای نمونه:
1.    جداشدن بخش‌های وسیعی از ایران که امروزه هر بخش خود به صورت یک کشور مجزا درآمده است. کشورهایی ماند افغانستان و برخی از کشورهای آسیای میانه.
2.    تحمیل قراردادهای مختلف استعماری
در زمان قاجاریه بیشترین هجم قرادادهای استعماری از جانب دو قدرت استعمارگر رقیب، یعنی روس و انگلیس بر ایران تحمیل شد. قرادهایی که هیچ سودی برای ایران نداشت و عواید ناچیز مادی آنها نیز سرازیر جیب سران قاجار شد.
3.    ایجاد زمینه برای پذیرش حکومت پهلوی
این حکومت چون نتوانست امنیت مردم را تأمین کند لذا مردم از دست آنان به ستوه آمده بودند. دولت انگلیس از این وضعیت سوء استفاده کرد و با تحریک رضاخان قزاق توسط ژنرال آیروند ساید، با یک کودتا سلسله قاجار را سرنگون کرد و به جای آن سلسله پهلوی روی کار آمد. در زمان قاجار استعمارگران روس و انگلیس از بی لیاقتی این سلسله بیشترین بهره را بردند و قراردادهای متعددی را بر ایران تحمیل کردند که در ادامه بحثها که برخی از آنها اشاره خواهد شد.
5.    پهلوی
بنیانگذار این سلسله رضا خان قزاق است که بعد ها خود را پهلوی نامید.
 وی در ۲۴ اسفند ۱۲۵7 در آلاشت مازندران متولد شد. نام پدر رضا، عباسعلی (سرهنگ فوج سوادکوه) و مادرش زهرا (نوش آفرین) از مهاجرین قفقاز میباشد. پدرش دارای پنج همسر و 33 فرزند بود. نوش آفرین مادر رضا زن پنجم او بود. دو ماه پس از تولد رضا پدرش مرد.
نوش آفرین رضا را برداشته و به تهران می آید و در خانه برادر زندگی می کند. سر راه در امام زاده هاشم فکر می کند فرزندش را سرما زده است. او را به خادم امام زاده می دهد تا او را پس از فرو نشستن بوران دفن کند، ولی پس از مقداری راه بر می گردد و متوجه می شود رضا در درون اصطبل زنده شده. او را گرفته و به تهران می آورد.
رضا ابتدا در یک مسگری شاگردی می کرد و با دهن به آتشخانه مسگر می دمید. سپس اصطبل دار سفارت انگلیس می شود و در آنجا اسب ها را تیمار می نمود. بعد از آن به نیروی قزاق می پیوندد .
رضا در دیویزیون قزاق مسئول یک قبضه 60 تیر بود و لذا به رضا 60 تیرچی شهرت داشت . رضا فردی بی سواد بود و «اسماعیل مرات» پس از کودتای 1299 به او تعلیم خط و روخوانی فارسی میداد و برای او تاریخ می خواند .
رضاخان چهار همسر به شرح زیر اختیار کرد:
1. صفیه اهل همدان، مادر همدم. موقع خدمت در آتریاد همدان با او ازدواج کرد. بعد از شاه شدن برایش مقرری تعیین کرد و به همدان می فرستاد.
2. تاج الملوک آیرملو باد کوبهای دختر «تیمورخان آیرملو» افسر عالی رتبه قزاق بود. او درجه میر پنجی داشت که همان سرتیپ بود . تاج الملوک در سال 1295 با رضا ازدواج کرد و با او 20 سال فاصله سنی داشت. حاصل ازدواج آن دو چهار فرزند شد. محمد رضا و اشرف که دو قلو بودند. شمس و علیرضا. علی رضا در ششم آبان سال 1333 در حالی که از سرکشی به مزرعهاش در گرگان بر می گشت در یک سانحه هوایی با یک هواپیمای «داکوتا» در گذشت. او در پاریس با یک دختر لهستانی ازدواج کرد و صاحب پسری به نام علی شد.
3. توران امیر سلیمانی مادر غلامرضا. او از خانواده قاجاریه بود. رضا پس از تولد غلامرضا مادر او را طلاق داد.
4. عصمت دولتشاهی نوه فتحعلی شاه قاجار. وی مادر احمد رضا، عبد الرضا، حمید رضا، محمود رضا و فاطمه بود. عصمت همراه رضا به جزیره موریس رفت؛ ولی طاقت نیاورد و پس از دو ماه برگشت.
به دستور انگلیسیها در ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق  به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال نمودند. رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، برخی از نا امنیها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوریخواهی نمود. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید.
رضا خان از 1304 تا 1320 حکومت کرد و در نهایت در سال ۱۳۲۰، پس از اشغالشدن ایران به دست متفقین، توسط اربابان انگلیسیاش خلع و از ایران به جزیره موریس و سپس به آفریقای جنوبی تبعید گردید. بعد از او پسرش محمد رضا توسط متفقین به حکومت رسید و پس از 37 سال حکومت، سرانجام در روز 26 دی ماه سال 1357 از ایران فرار کرد و در روز 22 بهمن همان سال، در اثر انقلاب اسلامی ملت ایران به رهبری امام خمینی (ره)، طومار حکومت پهلوی در هم پیچیده شد.
رضاشاه سه سال بعد از تبعید در شب پنجم مرداد ماه 1323 در ژوهانسبورگ به مرگ طبیعی در گذشت. پسر وی محمد رضا نیز در روز پنجم مرداد ماه 1359 در قاهره مرد. جنازة رضاشاه را نیز بعداً به قاهره آوردند و در همانجا دفن کردند.
دوره پهلوی اوج وابستگی ایران به بیگانکان بود و خاندان پهلوی نقش فوق العادهای در عقبماندگی ایران داشتند که در ادامه بحثها به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
مهم‌ترین اقدامات پهلوی اول
1-    تشکیل ارتش
تا قبل از رضا شاه ایران ارتش یک پارچه نداشت و او بود که این کار را کرد. البته اصل کار اقدام مثبتی بود، اما چون ارتش معتقدی نبود در روز تنک که ایران مورد هجوم بیگانه قرار گرفت این ارتش به کار نیامد و بدون کوچک‌ترین مقاومتی فرو ریخت.
2-    احداث راه آهن سراسری ایران از جنوب به تهران، مشهد، آذربایجان و مازندران که در اصل عملی مپبت بود ولی در آن موقعیت، برای کشوری که جادة شوسه هم نداشت، از اولویت برخوردار نبود و از سوی دیگر، فاکتور مهم دراین اقدام مسأله نظامی بود، اما نه برای ایران، بلکه برای کشور احداث کننده که آلمان بود چون از این طریق می توانست نیروهای خود را به روسیه منتقل نماید.

3-    سیاست یک جانشین کردن عشایر (تخت قاپو) به انگیزه از بین بردن خطر عشایر برای حکومت مرکزی. عملی که به توسعه شهر نشینی و در نهایت به نابودی دامداری ایران منجر شد.
4-    متحدالشکل کردن لباس مردم، استفاده از کلاه فرنگی. حکومت پهلوی به بهانه متحدالشکل کردن لباس، لباس‌های ملی ایلات و عشایر و سایر مردم ایران را از بین برد.
5-    کشف حجاب:  کشف حجاب از جمله اقداماتی بود که دیگ تحمل مردم فهیم ایران را به جوش آورد و تاب تحمل شان را ربود و منجر به اعتراضات شدید آنان علیه سیاست های غیر مذهبی رضاشاه شد و به صورت جدی خود را در قیام خونین مسجدگوهر شاد مشهد نشان داد.
6-    تشکیل فرهنگستان زبان فارسی که در اصل به نام پاسداری از زبان فارسی بود ولی در عمل تنها در جهت عربی زدایی پیش رفت و در برابر ورود کلمات فرنگی هیچ اقدام مثبتی انجام نداد.
7-    ممنوع کردن لباس روحانیت، در جهت فروپاشی این پایگاه دینی
8-    تکشیل دانشکده معقول و منقول به عنوان روش بدیلی برای روحانیت و در نهایت دولتی کردن روحانیت.
9-    ترویج ناسونالیسم ایرانی در جهت تحریک مردم در برابر دین با بهانه عربی بودن دین اسلام.
10-    غارت‌گری از دیگر اقدامات رضا شاه بود. این شخص شخص در پایان سلطنت خویش در 1941م/ 1320ش، یکی از ثروتمندترین افراد ایران بود. در بانک ملی موجودی‌های او از یک میلیون ریال در 1930م /1309ش، به 680 میلیون ریال (7 میلیون پوند استرلینگ) در 1941م / 1320ش، رسید. علاوه بر این، املاک وسیعی شامل 3 میلیون جریب زمین داشت. ... تقریباً همه زمین‌های استان مازندران(زادگاه رضا شاه) و بخش‌های وسیعی از گیلان و گرگان، که مرکز تولید برنج ایران بود به مالکیت خصوصی او درآمد. یعنی 200 روستا با جمعیتی متجاوز از 335000 نفر در مالکیت او قرار گرفت.
به گفتة «آرتور میلسپو »: «[رضا شاه]در مجموع، سراسر کشور را می‌دوشید، دهقانان و عشایری‌ها و کارگران را له می‌کرد و از مالکان زمیندار عوارض سنگینی می‌گرفت. در حالی که فعالیت‌هایش به نفع طبقة جدید «سرمایه‌داران»- بازرگانان، دارندگان انحصار، مقاطعه‌کاران و نورچشمی‌های سیاسی- بود. تورم، مالیات سنگین و سایر اقدام‌های او موجب پایین آمدن سطح زندگی شد .
11-    ایجاد یک دیکتاتوری مدرن در ایران از دیگر اقدامات رضا شاه بود که انصافاً تاریخ این گونه دیکتاتوری را کمتر ثبت کرده است.

مهم‌ترین اقدامات پهلوی دوم
محمدرضا پهلوی تأثیراتی مخرب‌تر بر ایران داشت، زیرا پهلوی دوم به ظاهر از ابهتی برخوردار بود، اما پهلوی دوم از همان ابهت ظاهری نیز بی بهره بود. او انسانی سست عنصر، مسلوب الارادة، شهوت‌ران و بی وبند و بار بود که به راحتی تسلیم خواست اربابان استعمارگر خود می‌شد. نوع برنامه‌هایی را که وی در ایران اجرا کرد، دیکته شده از جانب ابرقدرت آمریکا بود. مهم‌ترین اقدامات پهلوی دوم عبارت است از:
1-    انقلاب سفید
انقلاب سفید گرچه از جانب شاه اعلام شد، اما برنامه‌ای دیکته شده از سوی امریکاییان بود. چون در اوایل دهه 1960 میلادی حکومت آمریکا از بروز انقلاب‌های مردمی به شدت احساس ناامنی می‌کرد، به خصوص که شعارهای دلفریب سوسیالیسم و کمونیسم در جذب قشر مستضعف و کارگر به شدت کارگر افتاده بود. در چنین شرایطی اقدام به یک سری کارهایی که به دلگرمی قشر مستضعف جامعه بینجامد و آنان را از خطر افتادن در دامان کمونیسم رهایی بخشد به شدت از سوی امریکا احساس می شد. بدین جهت جان فیتزجرالد کندی، کاندیدای حزب دمکرات برای ریاست جمهوری، نظرات ویژه‌ای را مطرح کرد که پس از انتخاب او به ریاست جمهوری، اساس سیاستهای امریکا قرار گرفت بر کشورهای تحت سلطه آمریکا نیز دیکته شد. این طرح به «ایجاد اتحاد برای پیشرفت» موسوم شد و متضمن تقسیم اراضی بین کشاورزان و توسعه و بهداشت و آموزش و اعطای خدمات رفاهی به مردمان فرودست بود. این طرح با اصلاحاتی که از جانب «والتر ویتمن روستو» یهودی، به دستور کندی در آن صورت گرفت، در قالب انقلاب سفید در ایران به اجرا درآمد.
اصول ششگانه انقلاب سفید یا همان انقلاب شاه و ملت عبارت بودند از :
1-    الغای رژیم ارباب و رعیتی یا همان برنامه اصلاحات ارضی
2- ملی کردن جنگل‌ها در سراسر کشور
3- فروش سهام کارخانه‌های دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی
4- سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی
5- اصلاح قانون انتخابات
6- ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری
شاه ابتدا این شش اصل را به عنوان اصول انقلاب سفید بیان کرد و به تدریج 13 اصل دیگر به آن اضافه کرد که هر یک به اقتضای تحول جامعه و توسعۀ امکانات ملی و پیدایش نیازها و مقتضیات جدید ارائه گردید که عبارت بودند از:
   7- سپاه بهداشت؛
 8- سپاه ترویج و آبادانی؛
9- خانه‌های انصاف در روستاها؛
 10- ملی کردن تمام منابع آبهای زیرزمینی کشور؛
 11- نوسازی شهرها و روستاها؛
 12- انقلاب اداری و آموزشی؛
13- تامین امکان فروش سهام واحدهای بزرگ صنعتی به کارگران؛
14- مبارزه با تورم و گران فروشی؛
15- آموزش رایگان و اجباری در هشت سال اول تحصیل؛
 16- تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدارس؛
17- تعمیم بیمه‌های اجتماعی  به همۀ ایرانیان؛
 18- مبارزه بامعاملات سوداگرانۀ اراضی و اموال غیرمنقول؛
19- مبارزه با فساد.
 اصول انقلاب سفید ظاهری دلفریب داشت، اما چون بدون در نظر گرفتن شرایط خاص سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران طراحی شده بود، نه تنها کمکی به پیشبرد ایران نکرد، بلکه در مواردی به تباهی ایران در برخی زمینه‌ها انجامید. برای مثال، اصلاحات ارضی در ابتدا برای دهقانان امید بخش به نطر می رسید، زیرا آنان که از ظلم خوانین و اربابان به ستوه آمده بودند، فکر می‌کردند، خود صاحب زمین شده و به آقا و سرور خود تبدیل خواهند شد، اما این اصل نه بر اساس برنامه درستی طراحی شده بود و نه به صورت درست اجرا شد، در نتیجه نه تنها کمکی به دهقانان ایران نکرد، بلکه سبب نابودی کشاورزی ایران نیز شد، و این چیزی است که سران رژیم شاه خود بدان اعتراف دارند. برای نمونه:
آقای باقر پیرنیا - استاندار استان‌های فارس و خراسان در سال‌های دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه- می‌گوید: «به باور من اصلاحات ارضی می‌بایست انجام شود. اما قانون و برنامه‌ای که برای آن تنظیم کرده بودند نه تنها بر پیشرفت کشاورزی نیفزود، بلکه کشاورزی و کشاورز را سراسر از میان برد .» همچنین دکتر مجتهدی - رییس دبیرستان البرز و موسس دانشگاه شریف- درباره اصلاحات ارضی چنین می گوید: «(شاه) خودش را هم تو بغل آمریکایی‌ها انداخته بود. دستور آمریکایی را چشم بسته اجرا می‌کرد- همان اصلاحات ارضی که بزرگترین ضربه را به کشاورزی مملکت وارد کرد... » و نیز عالیخانی وزیر اقتصاد در دهه چهل می گوید: «حالا یک وزارت اصلاحات ارضی درست کردید که شد ارباب اینها ولی به مراتب بدتر از ارباب گذشته است. به خاطر اینکه ارباب گذشته به هر حال فردی بود که مسوولیتی در برابر روستاییان داشت، الان درآوردیمش به صورت یک مشت بوروکراتی که هیچ اهمیتی به کشاورز و تولید کشاورزی نمی‌دهد .»
2-    لایحه کاپیتولاسیون
اقدام دیگر رژیم شاه تصویب لایحه کاپیتولاسیون بود که به اتباع آمریکا مصونیت می بخشید و در صورتی که هریک از آنان هر جنایتی را در داخل ایران مرتکب می‌شد، حکومت ایران حق رسیدگی به جرم او را نداشت، و در نهایت می‌توانست او را در اختیار کنسول آن کشور قرار دهد تا آنان با صلاحدید خود در مورد او تصمیم بگیرند. تصویب این لایحه علاوه بر اینکه ضربه مهلکی بر استقلال ایران بود، توهینی بس بزرگ به ملت ایران محسوب می‌شد.
3-    جشن هنر شیراز
جشن هنر شیراز جشنواره‌ای از هنر و موسیقی بود که از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ در پایان تابستان هر سال در شیراز برگزار می شد. این جشنواره زیر نظر فرح پهلوی و با مدیریت فرخ غفاری اجرا می‌شد. این جشن که به اصطلاح با پویش ایجاد نزدیکی و مبادلة فرهنگی بین ایران و سایر کشورها پی‌ریزی شده بود در واقع درصدد استحالة فرهنگ ایران اسلامی و بازگشت به ارتجاع جاهلی مدرن غرب بود. علاوه مستلزم صرف هزینه‌های بسیار هنگفت و غیر ضروری بود. نتیجه این جشن جز توسعه بی‌بند و باری چیزی دیگری نبود.
4-    جشن‌های 2500 ساله
در مهر ماه 1350 ایران شاهد یکی از عظیمترین و پرهزینه ترین جشنهای تاریخ معاصر ایران و جهان بود. این جشن در زمان سلطنت محمدرضا شاه پهلوی از تاریخ 20 تا 24 مهرمان سال 1350 در تخت جمشید، و به ادعای رژیم پهلوی به مناسبت دوهزار و پانصد سال تاریخ شاهنشاهی ایران، برگزار شد. برگزاری این جشن در زمانی صورت گرفت که اکثریت مردم ایدان در فقر و فلاکت غوطه‌ور بودند و با هزینه‌های این جشن می‌شد دردهای بخشی از مردم را درمان کرد.
مهم‌ترین حوادث زمان پهلوی دوم
1-    احساس خطر مسلمانان و اقدامات مهم در زمینه تعمیق و ترویج فرهنگ اسلامی
گرچه اقدامات رژیم منجر به ترویج فساد در جامعه شد، اما در مقابل غیرت عده‌ای از متدینان را جریحه‌دار کرد و انان نیز اقداماتی در جهت مقابه با فساد و تعمیق فرهنگ دینی انجام دادند.
2-    سوء استفاده کمونیست‌ها از فضای باز سیاسی و تشکیل حزب توده
بعد از رفتن رضاشاه که فرزندش هنوز قدرت چندانی نیافته بود، تا حدودی هرج و مرج سیاسی بر کشور حاکم شد و همین هرج و مرج زمینه سوء استفاده کمونیست‌ها و تبلیغات و یارگیری آنان را فراهم کرد و در نتیجه تعداد زیادی از جوانان این مرز و بوم را به سوی کمونیسم سوق داد.
3-    عکس العمل علماء در برابر اقدامات دین‌ستیزانه کمونیست‌ها و در رأس همه اقدامات علامه طباطبائی
اقدامات کمونیست‌ها گرچه آسیب‌هایی اساسی برای اسلام و مسلمانان ایرانی بود، ولی در مقابل برخی از علماء و در رأس آنان مرحوم علامه طباطبایی قدم در این وادی نهاده و مبارزه‌ای جدی را در این زمینه شروع کردند که نتیجه‌اش غیر از کتاب روش رئالیسم، پرورش چندین شخصیت برجسته علمی و فرهنگی بود.
4-    نهضت ملی شدن نفت
نهضت ملی شدن صنعت نفت حرکتی مردمی بود که توسط برخی از علماء و روشنفکران در زمان حکومت پهلوی دوم و از سال 1330 تا 1332 انجام گرفت و هدف آن گرفتن نفت ایران از دست شرکت نفت انگلیس، و در واقع یک حرکت ضد استعماری بود، اما کم کم تبدیل به جریانی ضد استعماری- دیکتاتوری تبدیل شد و می‌رفت تا به یکه تازی حکومت پهلوی خاتمه دهد، ولی با یک کودتا خاتمه یافت. این نهضت تا زمانی که اتحاد بین مذهبی‌ها و ملی گرا برقرار بود به خوبی پیش می‌رفت، ولی بعد از پیدایش اختلاف بین این دو قشر توسط یک کودتا دولت مصدق سرنگون شد و به برقراری مجدد دیکتاتوری آن هم در شکلی بسیار خشن‌تر باز گشت.
5-    انقلاب اسلامی ایران
 انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه حرکتی اسلامی بود که از سال 42 شروع شد و در نهایت در سال 1357 به عمر حکومت پهلوی و در حقیقت به حکومت شاهنشاهی در ایران خاتمه داد.
عامل سوم- شخصیت‌ها و جریانات فکری داخلی
عامل دیگری که در تحولات یک کشور می‌تواند تأثیرگذار باشد، شخصیت‌ها و جریانات داخلی هستند که از نفوذ مردمی برخوردارند. در ایران این عده عمدتاً‌از علماء و متدین می باشند، اما در سده اخیر گروهی از تحصیل کردگان جدید نیز به انان افزوده شده است. این دسته اخیر خود به دو دسته قابل تقسیم هستند، افراد مستقل که تعدادشان بسیار اندک است، و افرادی که از لحاظ فکری به کشورهای خارجی وابسته‌اند که تعدادشان بسیار است. این گروه دوم ضمن عامل بعدی مورد بحث قرار خواهند گرفت.

عامل چهارم-جریانات و حوادث جهانی
از ابتدا تشکیل صفویه در سال 880 هجری شمسی تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 هجری شمسی 477 سال بر این کشور گذشت. در این دوران حوادث مختلفی در این کشور اتفاق افتاد که برخی از آنها ریشه در بیرون مرزها دارد. این حوادث را به لحاظ محل وقوع می‌توان به دو دسته تقسیم نمود:
دسته اول – حوادثی که در بیرون از مرزهای جهان اسلام رخ داد
عمده ترین حوادث تأثیر گذار بر همه جهان، و از جمله بر کشورهای اسلامی و ایران، در کشورهای غربی و عمدتاً در اروپا اتفاق افتادند که مهم ترین و تأثیر گذار ترین آنها را به طور اجمال عبارتند از:
1.  رنسانس
بزرگ ترین تحولی که در 700 سال گذشته در خارج از ایران و خارج از جهان اسلام اتفاق افتاد رنسانس بود. رنسانس واژهای فرانسوی و به معنای نوزایی یا تجدید حیات است. رنسانس تحول فرهنگی عظیمی بود که طی سه قرن از 1300 تا 1600 میلادی(679 تا 979 شمسی) اتفاق افتاد. این تحول فرهنگی ابتدا از فلورانس در شمال ایتالیا آغاز و ظرف سه قرن در اروپا منتشر شد و در انگلستان پایان یافت. علت اینکه به این دوره رنسانس می گویند این است که رنسانس بازگشت به تفکرات یونان باستان است .یعنی تفکرات دوران کلاسیک .
در سده پانزدهم اساتید و نویسندگان از مسیحیتِ ارسطویی شدة اصحاب مدرسه رویگردان شدند وبه سوی متن های اصلی تمدن کلاسیک یونان برای الهام جدید روی نهادند .
با پیدایی رنسانس حالتی از ایمان انسان محورانه به انسان، به نیروی او برای هدایت زندگی خود و زندگی جامعهی خود به سوی آزادی و عدالت دست می دهد . این است که این تفکر زمینه ساز کنار رفتن تفکرات مذهبی از زندگی انسان اروپایی شد.
این تحول فرهنگی ابتدا از هنر و عمدتاً از نقاشی شروع شد و به بقیه حوزهها گسترش یافت.
زمینه های این جنبش را باید در روابط بین اروپائیان با مسلمانان جستجو نمود. این روابط که ابتدا در قالب جنگهای صلیبی اتفاق افتاد، و باعث آشنایی اروپاییان با تمدن شکوهمند اسلامی در آن زمان شد.  بعد ازجنگ های صلیبی نیز روابط بازرگانی بر ارتباط فرهنگی اروپاییان با تمدن اسلامی افزود. به این ترتیب، با آشنایی اروپاییان با فرهنگ اسلام ، زمینههای به سر رسیدن دوران قرون وسطی که دوران بی توجهی به علم و تفکر و فضای تکفیر و خفقان بود، فراهم آمد و موجب توجه اروپاییان به علم و دانش گردید.
سه انقلاب فکری پایه هایی اساسی عصر رنسانس را تشکیل میدهند:
أ -  انقلاب فکری کوپرنیک
کوپرنیک نظریه زمین مرکزی را مردود شمرد و بجای زمین ، خورشید محوری یا خورشید مرکزی را قرارداد.
ب - انقلاب فکری گالیله
گالیله مفهومی تازه از حقیقت یعنی طبعیت را اعلام کرد که بنیاد های تعالیم کلیسا را متزلزل کرد. گالیله میگفت: حقیقت چیزی نیست که یک بار به انبیای  بنی اسرائیل و حضرت مسیح وحی شده باشد. حقیقت  طبعیت همواره در برابر چشمان ماست. اما برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت اشکال هندسی یعنی دایره  و بیضی و مثلث و امثالهم است. که در کتاب مقدس سخنی از ریاضی و هندسه به میان نیامده است.
 ج - انقلاب فکری دکارت
سومین انقلاب فکری را دکارت به راه انداخت، دکارت عقل بشر را  بجای کتاب مقدس، سنت پاپ، کلیسا و فرمانروا قرار داد. پس از انقلاب دکارت دیگر همه چیز را با محک عقل می سنجدیدند حتی محتویات کتاب مقدس « انجیل» را. عصر ایمان جایش را به عصر خرد  داد. روش دکارت برای پژوهش طبعیت روش قیاسی و استنتاجی بود.
پیامدهای رنسانس
رنسانس دو نوع پیامد داشت: پیامدهای مثبت و پیامدهای منفی. پیامدهای مثبت رنسانس را می توان در اختراع چاپ، بهبود قطب نما و اختراع ، باروت بر شمرد که اولی در تسهیل انتقال و گسترش اندیشهها بسیار مؤثر بود، و دومی در دریانوردی نتایج شگفتی داشت که به کشف مسیر آبی شرق و غرب عالم و کشف دنیای جدید توسط کریستف کلمب انجامید. گر چه همین مسأله خود به پدیده شوم استعمار انجامید و کشف باروت نیز کمکی در جهت نابود کردن استعمار ستیزان توسط استعمارگران بود.
اما پیامدهای منفی رنسانس بسیار دامنهدار تر از پیامدهای مثبت آن بود که اجمالاً به مهم ترین آنها اشاره میشود:
أ - تنزل ارزش انسان و ارزش کتاب مقدس
تا قبل از کوپرنیک زمین مرکز جهان شمرده می شد و به تبع آن انسان که در مرکز جهان زندگی میکند، اشرف مخلوقات به حساب می آمد. اما با جایگزین شدن نظریه خورشید مرکزی، ارزش انسان نیز کاهش یافت چون دیگر در مرکز جهان قرار نداشت. علاوه نظریه خورشید مرکزی با هم با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با نصّ کتاب مقدس، و از این طریق زمینة بیاعتنایی به نصوص کتاب مقدس را فراهم آورد.
ب - استقلال فیزیک از الهیات
   انقلاب فکری گالیله موجب استقلال فیزیک از الهیات شد. گالیله علم فزیک را سکولار کرد و آن را از الهیات مستقل دانست.از آن پس خرد انسان به عنوان تکیه گاه علم فیزیک مطرح گردید.
ج - کاهش ارزش دین و بی اعتمادی نسبت به آثار فلاسفه پیشین
دکارت با جایگزین کردن عقل به جای کتاب مقدس و معیار قرار دادن عقل حتی برای سنجش کتاب مقدس، هم ارزش دین و هم ارزش آثار فلاسفه پیشین را کاهش داد، زیرا وی معتقد بود بیشتر تعالیم فیلسوفان مدرسی عصر او، از آثار ارسطو، بطلمیوس و جالینوس گرفته شده و نا درست است. او حتی فلسفة مدرسی را یکسره خطا می دانست.
به گفتة نیل پستمن: « کپرنیک، کپلر و گالیله به تهیة مواد منفجره ای پرداختند که اصول عقاید مذهبی و متافیزیکی قرون وسطایی را می بایست منفجر می کرد. ... کتاب مقدس به میزان قابل توجهی قدرت و حاکمیت خود را از دست داد. معارف دینی، که روزگاری ملکة علوم و دانشها به شمار می آمد، کم کم تا درجة دلقک حرمسرا تنزل مقام یافت .»
د - جنبش اصلاح دینی
جنبش اصلاح دینی توسط سه نفر به نام های هولدریخ زِوینگلی (1531- 1481) و مارتین لوتر  (1546- 1483) و جان کالوین  ( 1564- 1509) شروع شد، ولی به علت اینکه لوتر اعلامیه 95 مادهای خود را تحت عنوان «نود و پنج تز در باب آمرزش» منتشر کرد، او به عنوان بنیانگذار این جنبش مشهور شد. این جنبش گرچه عکس العمل درستی در برابر تعالیم نادرست کلیسا و مداخله های بیجای اربابان کلیسا در زندگی مردم بود، اما بیمحابا به تقدس شکنی از مقدسات دینی روی آورد و در تضعیف اندیشههای مذهبی فوقالعاده مؤثر بود.
علاوه، باعث تفرقه مذهبی در اروپا شد، و جنگ های مذهبی ناشی از آن شکلی سیاسی به اروپا بخشید که از آن زمان تا کنون کم و بیش همان شکل حفظ شده است. این جنبش برای فکر اروپایی اعتقاداتی تازه، حساسیتی کاملاً نو، و اندوختهای از عقاید سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیسابقه فراهم آورد. اصلاح دین در مرحله بعدی، به سوی جریانی پیش رفت که به مهاجرت کشیشها از انگلستان و استعمار آمریکای شمالی انجامید .
2.  انقلاب صنعتی
انقلاب صنعتی عبارت است از دگرگونیهای بزرگ در صنعت، کشاورزی، تولید و حمل و نقل که در اواسط قرن هجدهم(1750 – 1760 میلادی) از انگلستان آغاز شد. صنعتی شدن به معنی استفاده از نیروی ماشین به جای نیروی انسان است. انقلاب صنعتی در انگلستان در سه زمینه بافندگی، ذغال سنگ و ذوب آهن بیشتر نمود یافت. با انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم، گسترش صنعت به اروپا و آمریکا رسید و هم چنان تا دهههای پایانی قرن نوزدهم با سرعت بسیار تداوم یافت.
اختراع ماشین بخار و قابلیت آن در تبدیل گرما به انرژی به یک باره ماهیت بخش کشاورزی و صنعت و حمل و نقل را دگرگون ساخت.
 با اختراع ماشین بخار تحول گستردهای در حمل و نقل و تولید کارخانهای پدید آمد چون اختراعات جدیدی مثل ماشین بخار کالاها را سریعتر و ارزانتر از قبل تولید میکرد. در این دوره، بیشتر استفاده از ماشین و نیروی بخار و گسترش راه آهن و کارخانههای تولید ذغال سنگ رواج و گسترش یافت.
پیامدهای انقلاب صنعتی
بدون شک پدیدة انقلاب صنعتی نتایج فوقالعاده سودمندی در زمینه رشد علوم تجربی ودر نتیجه رشد تکنیک وفناوری داشت و منجر به رفاه و آسایش مردم شد، اما  پیامدهای ویرانگری را نیز در عرصههای مختلف داشت که دو نتیجه مهم آن، یکی بهره کشی از کارگران در داخل، و دیگری گسترش استعمار اروپایی در کشورهای آسیایی و آفریقایی بود.
انقلاب صنعتی موجب افزایش یک سری فرآوردههای صنعتی شد که این فرآوردهها از یک سو نیازمند مواد خام و اولیه و از سوی دیگر نیازمند بازار فروش بود و هیچ یک از این دو، در اروپا موجود نبود و لذا باید از بیرون این مناطق تأمین می شد. این موجب شد که کشورهای اروپایی به فکر گسترش استعمار در قارههای دیگر افتادند و در این میان کشورهای اسلامی و از جمله ایران سخت گرفتار استعمار شدند.
البته انقلاب صنعتی را به سه دوره تقسیم می کنند:
دوره اول- انقلاب صنعتی آغازین از حدود سال های 1760 میلادی تا حدود پایان قرن نوزدهم می باشد.  در این دوره، بیشتر استفاده از ماشین و نیروی بخار و گسترش راه آهن و کارخانه های تولید ذغال سنگ رواج و گسترش یافت.
ویژگی بارز این دوران، استثمار نیروی کار کارگران در مسیر اغراض سود جویانة سرمایه داران و انباشت سرمایه توسط ایشان بود.
 دوره دوم- این دوره انقلاب صنعتی، یا بسط (الکتریفیکاسیون) و صنایع برقی است که تقریباً از آغاز قرن بیستم تا دهه های 70 و 80 این سده را در بر می گیرد و استفاده از نیروی الکتریسیته جانشین ماشین بخار می گردد. در این مرحله تولید کالاها انبوه تر می گردد و شکل مصرفی تری پیدا می کند. ایجاد روشنایی در شهرها، قطارهای برقی و وسایل تکنیکی- رفاهی در منازل، نظیر یخچال برقی از مختصات این دوره است.
بهره وری بیش از حد از منابع طبیعی و غارت ویرانگرانة آن و نیز آلوده سازی محیط زیست که نتیجة  دو قرن انقلاب صنعتی بود، بشر را در دهه های پایانی قرن بیستم با بحرانی بزرگ و خطرناک که همان نابودی طبیعت سالم برای تداوم زندگی بشر بر روی کره ی زمین است، روبرو ساخت.
دوره سوم- مرحله ی جدید انقلاب صنعتی که از دهه های 80 و 90 قرن بیستم از برخی کشورهای اروپایی و ایالات متحده ی آمریکا و کانادا شروع شد و کم کم فراگیر گردید، کشف صنعت دیجیتالی و الکترونیک است که بر پایه ی همان مدل نگرش استیلاجویانة اومانیستی بشر به طبیعت، بنا گردیده، اما رنگ و بویی پیچیده تر دارد. این صنعت نیز مخرب و تداوم بخش کار به همان مفهوم از خود بیگانه است و به ویژه به دلیل قدرت و پیچیدگی شگفت آور ماشین های هوشمند یعنی کامپیوترها و نیز به دلیل غلبة سیستم اینترنت، اساساً نحوی اندیشیدن مبتنی بر انبوه اطلاعات جزیی و خُرد اما فاقد معرفت و تفکررا به وجود آورده است و موجب نوعی ارتباط مجازی در قلمرو و روابط انسانی شده است که حکایت‌گر غلبة تکنیک بر تفکر است و تبعات فاجعه باری برای حیات بشری دارد.

3.  جنبش روشنفکری
کلمه روشنفکر در فارسى به چند معنا به کار رفته و مى‏توان گفت مشترک لفظى است. این واژه تقریباً در فارسى سه کاربرد دارد:
1.  روشنفکر به عنوان معادل «Lumiere» فرانسوى و «Enlightened» انگلیسى.
در زبان‏هاى فرانسوى و انگلیسى این دو کلمه به معناى روشن‏اندیش یا روشن‏گر به کار مى‏رود و مقصود از آن روشن‏اندیشان عصر روشن‏اندیشى «Enlightenment» مى‏باشد. در زبان فارسی ابتدا «منور الفکر»، به عنوان معادل اصطلاح مذکور به کار رفت و بعد از اندک زمانى کلمه روشنفکر جایگزین آن گردید.
اصطلاح منور الفکر ابتدا در صدر مشروطیت توسط قشری که خود را نماینده این طرز تفکر میدانستند به کار رفت.
2.  روشنفکر در مقابل کلمه «Intellectual» فرانسوى. مراد از انتلکتوئل کسى است که قوه عاقله یا مفکره «intellect» پرورش یافته و پیش رفته‏اى داشته باشد اما چنین کسى لزوماً روشن فکر به معناى اول نیست؛ بلکه بین این دو عموم و خصوص منوجه است. روشن فکر به این معنا وصفى خنثى است و بر هر اندیشه‏ورى اطلاق مى‏شود چه متدین باشد و چه غیر متدین. در حالى که روشنفکر به معناى اول بر اندیشه‏ور متدین اطلاق نمى‏شود به طورى که سخن گفتن از روشنفکر متدین عین تناقض‏گویى است .
البته امروزه در زبان فارسى کلمه روشنفکر معادل انتلکتوئل به کار رفته و شامل مفهوم اول و دوم با هم مى‏شود.
3.  مفهوم سومى که روشنفکر در آن استعمال شده معادل کلمه فرانسوى «Clairvoyant» است. یعنى انسان‏هاى روشن بین که فکر روشن و بازى داشته باشند و موقعیت خود و جامعه خود را به خوبى درک کنند و بتوانند تحلیل و استدلال کنند و به دیگران بفهمانند. دکتر شریعتى این اصطلاح را بر قشر آگاه جامعه اطلاق مى‏کند .
جنبش روشنفکری یا روشن اندیش و یا روشنگری در قرن هیجدهم در فرانسه پدید آمد و این زمان به عصر روشن‏گرى یا روشن‏اندیشى نامیده شد و سرفصل جدیدى در تاریخ قرن گردید. این جنبش واکنشى در مقابل دین خرافى مسیحیت و سلطه ظالمانه کلیسا بود لذا ویژگى‏ بارز این تفکر، ستیز با دین بود، منتهی دین ستیزی عرصه پهناوری است که در یک سَرِ آن انکار دین و در سَرِ دیگر به حاشیه راندن دین قرار دارد.
روشنفکران اولیه کشور ایران پیروان همان جنبش روشنگری فرانسه بودند که با دین عناد داشتند. البته در ادامه کسانی پیدا شدند که به معنای دوم روشنفکر بودند و در برابر دین خنثی بودند، اما جوّ غالب بر روشنفکران ایرانی همان عناد در برابر دین است. در ایران نام روشنفکر را بر انسانهای متعهد و چیزفهم نیز گذاشتند که می توان جفایی بر آنان بود، زیرا این نام برازنده همان گروه اول و دوم است.
4.  مکاتب و ایدئولوژی‌های غربی
  دین ستیزان غربی به تناسب نوع تفکر نسبت به دین و شدّت و ضعفی که در دین ستیزی داشتند مکاتب متعددی را بنیان نهادند که مهم ترین آنها که در جهان اسلام نیز تأثیر داشته عبارتند از:
أ -  کمونیسم و سوسیالیسم
کمونیسم و سوسیالیسم مکتب‏هایى هستند که بر ماده‏گرایى مبتنى‏اند و منکر وجود خدا، وحى و معاد مى‏باشند.
مکتب کمونیسم توسط کارل مارکس و فردریش انگلس بنیانگذارى شد و به لحاظ انتسابش به مارکس، به مارکسیسم، و به خاطر اعتقادش به زندگى اشتراکى و نفى مالکیت خصوصى به کمونیسم موسوم گردید. این مکتب به لحاظ مخالفت با فطرت بشر هیچ گاه قادر نشد به طور کامل در جایى پیاده شود. ولى بانیان آن با این بهانه که فکر مالکیت خصوصى و سرمایه‏دارى در ذهن بشر راسخ  شده و بشر نیازمند یک دوره گذار از سرمایه‏دارى به کمونیسم است، سوسیالیسم و جامعه‏گرایى را به عنوان این دوره گذار مطرح کردند و این طرز تفکر بعد از انقلاب کبیر روسیه در سال 1917 میلادى بر کشور شوروى سابق و سپس بر بخش عظیمى از جهان حاکم شد و در نهایت در سال 1991 میلادى با فرو پاشى شوروى، به حاکمیت هفتاد و چند ساله آن پایان داده شد.
ب - لیبرالیسم
لیبرالیسم   از واژه لیبرتى   اشتقاق یافته که به معناى آزادى است و لذا لیبرالیسم به معناى مکتب آزادى خواهى است.
لیبرالیسم، جهان‏بینى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى است که در قرون هفده و هیجده میلادى در غرب پدید آمد. این مکتب صورتى از اندیشه دموکراسى است که به لحاظ حقوقى و اجتماعى به نوعى فردگرایى (اندیویدوالیسم ) معتقد است این اندیشه، از اصلى‏ترین صور ایدئولوژیک اعراض بشر از دین است. چون بمعناى آزادى‏طلبى است و لیبرال‏ها از آزادى، در واقع نفى قیودات دینى و محرمات مذهبى و و اخلاقى و آزادى نفس اماره را طلب مى‏کردند.
این ایدئولوژى در طول حیات خود به دو شکل با تفکر دینى به مقابله پرداخته است، یکى از طریق مقابلة آشکار با دین، همان طور که لیبرال‏هایى مانند هولباخ و هلوسیوس انجام دادند و دیگرى از طریق تحریف دین و تبدیل کردن تفکر دینى به مجموعه‏اى از امور صرفاً شخصى و فردى که هیچ نسبتى با سیاست و اجتماعیات ندارد. جریان دوم از آراء اراسموس روتردامى آغاز شد و در آراء کالون و لوتر و دئیست‏هاى   قرن هیجدهم، صورت تفصیلى یافت.جوهر اندیشة این دسته، جدا کردن دین از سیاست و سکولاریزه کردن حیات اجتماعى و مدنى بود .
ج - ناسیونالیسم
ناسیونالیسم   برگرفته از ناسیون   یعنى ملت و به معناى ملّى‏گرایى و ملت باوری است. ناسیونالیسم یا ملّى‏گرایى دو دوره بارزو جدا از هم دارد.
دوره اول: ملى‏گرایى در جوامع سنتى
در این دوره ملّى‏گرایى به معناى اعتقاد به برترى قوم و نژاد خاصى از انسان‏ها بر اقوام و نژادهاى دیگر بود. این عقیده معلوم نیست از چه زمانى وارد اندیشه بشریت شده است اما آنچه مسلم است این عقیده ریشه‏اى شیطانى دارد. زیرا اولین کسى که برترى نژاد خویش را به رخ کشید ابلیس بود. هنگامى که خداوند به او فرمان داد تا در برابر آدم سجده کند، او تکبر نمود و از این کار ابا کرد. خداوند فرمود: «اى ابلیس، چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده کنى؟ آیا تکبر نمودى یا از برترى جویانى؟ ابلیس گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدى و او را از گل آفریدى »
این عقیده ـ که نژاد خاصى از انسان‏ها برتر از دیگر نژادها باشد ـ عقیده‏اى است که از هیچ پشتوانه عقلى و منطقى برخوردار نیست، زیرا همه انسان‏ها از یک پدر و مادر متولد شده‏اند و هیچ کس را بر دیگرى برترى نیست جز به تقوى. به فرموده خداوند متعال: « اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسائى متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست  ».  بر همین اساس ادیان الهى همواره سعى در بر چیدن این عقیده واهى داشته‏اند و در این میان اسلام بیشترین سهم را دارد. پیامبر بزرگوار اسلام  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در محیطى مبعوث گردید که شعله‏هاى نژادپرستى همه جا را گرفته بود و هر کسى به حسب و نسب خویش افتخار مى‏کرد. ولى رسول گرامى اسلام صلى‏الله  ‏علیه‏و‏آله چه زحمات طاقت فرسایى را متحمل شدند تا به مردم آن دوران بفهمانند که نژاد، ملاک برترى نیست، بلکه تقواى الهى است که ملاک برترى به حساب مى‏آید. پیامبر صلى‏الله  ‏علیه‏و‏آله با تحمل این مشقّت‏ها موفق شدند جامعه‏اى را بسازند که سفید و سیاه و غیر آنان برادروار در کنار یکدیگر زندگى کنند، ولى بعد از وفات پیامبر  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله عده‏اى مجدّداً همان عقاید دوران جاهلیت را زنده کردند و زحمات پیامبر خدا  صلى‏الله ‏علیه ‏و‏آله را بر باد دادند. بنیانگذار این حرکت ارتجاعى در تاریخ اسلام خلیفه دوم است. او معتقد بود که ملّت عرب بر دیگر ملل برترى دارد و در بین عرب نیز قریش را بر دیگر قبائل برترى مى‏داد. این فکر در زمان بنى امیه به اوج خود رسید. و متأسفانه هنوز هم در جهان اسلام وجود دارد. همین الآن هم شاهدیم که کشورهاى عربى از جنگ شش روزه 1967میلادى که بین اسرائیل و کشورهاى مصر و سوریه اتفاق افتاد. به جنگ اعراب و اسرائیل تعبیر مى‏کنند. در حالى که این جنگ بین اسرائیل با مسلمانان بود.
دوره دوم: ملّى‏گرایى مدرن
ملّى‏گرایى به این معنى مفهومى مدرن است و پس از رنسانس پدید آمده است.
در عصر جدید، باورى پدید آمد که حاکمیت حق بشر است و استقلال آدمى به ویژه ملت‏هاى درحال تأسیس بر پایه رسمیت شناختن حق حاکمیت آنها نهاده شد. این مفهوم از ملّى‏گرایى همان چیزى است که از آن تعبیر به ناسیونالیسم مى‏شود. این طرز تفکر به لحاظ تئوریک داراى ویژگیهاى زیر است:
1. تعریف اومانیستى بشر
2. اعتقاد به اینکه مصداق این بشرِ خودبنیاد، ملت است.
3. اعتقاد به جدایى‏ناپذیرى حق حاکمیت از ملت
4. اعتقاد به اینکه ملت، عامل مشروع اعمال قدرت است
5. اعتقاد به اینکه گروههاى بشرى باید بر پایه دولت‏هاى ملّى مستقل و صاحب حق حاکمیت تقسیم‏بندىشوند .
اساس این مفهوم از ملت، خودآگاهى ملى است که متمایز از خودآگاهى دینى و اعتقادى است. و از این جهت این طرز تفکر در همه جا با دین سازگار نیست.

د - فمینیسم
فیمینیسم   از ریشه فمینین   به معناى، زنانه، زن آسا و مادینه است و براى بیان دو معنى به کار مى‏رود.
اول: براى بیان نظریه‏اى که معتقد است زنان باید در تمامى جنبه‏هاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى،
به فرصت‏ها و امکانات برابر با مردان دست پیدا کنند. فمینیسم به این معنى را در فارسى به: زن آزادخواهى، زن‏گرایى، زن‏باورى و زنانه‏نگرى معنى کرده‏اند.
دوم: براى بیان جنبش‏هاى اجتماعى که در جهت نهادینه کردن باورهاى مذکور در معنى اول کوشش مى‏کنند. در فارسى فمینیسم بدین معنا را به: نهضت آزادى زنان یا نهضت زنان معنى کرده‏اند.
آغاز این تفکر به نیمه اول قرن نوزدهم و مشخصا سال 1848 میلادى بر مى‏گردد؛ گرچه بعضى خواسته‏اند تاریخ آن را از انقلاب کبیر فرانسه (1789 ـ 1799) ذکر کنند؛ چون در این ایام بود که مارى ولستون کرافت، کتاب «استیفاى حقوق زنان» را نوشت و تفاوتهاى ذاتى میان زنان را مورد انکار قرار داد و گفت که آنها زاییده محیط اجتماعى‏اند و بعدها نیز جان استوارت میل با نوشتن کتاب «کنیزک کردن زنان» ایده کرافت را پى گرفت و موجب جهش عمده‏اى در حرکت فمینیسم گردید.
موج‏هاى سه گانه فمینیسم
جامعه شناسان براى فمینیسم سه مرحله اساسى قائل‏اند که هر مرحله را به یک موج تعبیر مى‏کنند.
موج اول فمینیسم از سال 1848 میلادى شروع شد و تا سال 1920 ادامه داشت. مهم‏ترین ویژگى این دوره توجه به دستیابى به حقوق مدنى و سیاسى برابر با مردان براى زنان بود.
موج دوم فمینیسم از دهه 70 قرن بیستم آغاز مى‏شود و رهبرى آن را به سیمون دوبووار فرانسوى نسبت مى‏دهند.
ویژگى این دوره، تأکید بر شعار برابرى کامل زن و مرد در همه زمینه‏هاى اجتماعى، روانى و فرهنگى است.
دوبووار در کتاب «جنس دوم »  سبب تبعیض و ستم نسبت به زنان را در نقش‏هایى مى‏داند که زنان آنها  را به عنوان یک زن در مقابل مردان پذیرا هستند همانند همسرى و مادرى. وی این نقش‏ها را موجب انفعال زن مى‏داند و به زنان توصیه مى‏کند که منفعلانه برخورد نکنند. به همین جهت بروز رفتارهاى مردانه در زنان از این دهه شروع مى‏شود.
موج سوم فمینیسم از سال 1990 شروع مى‏شود. این موج البته در حد موج دوم تندروی ندارد و در پی ایجاد نوعی تعادل در فمینیسم است. اما در عین حال مهمترین ویژگى این دوره این است که اساس ستم‏هاى وارد بر زنان را مردسالارى مى‏داند که ناشى از نگرش مردانه بر جهان نشأت مى‏گیرد. و لذا چاره نجات از فرهنگ مردسالارى را، در این مى‏داند که باید با نگاهى زنانه به جهان نگریسته شود و از آن تفسیرى زنانه ارائه گردد. که طبعا نتیجه آن زن‏سالارى خواهد شد.

5.  انقلاب های سیاسی- اجتماعی
در فاصله قرن هیجدهم تا بیستم دو انقلاب  اتفاق افتاد که جهان را تحت تأثیر خود قرار داد:
الف- انقلاب فرانسه
این انقلاب در سال های 1789 – 1799 میلادی با شعار: آزادی، مساوات و برادری اتفاق افتاد و از فرانسه به همه اروپا منتشر شد و سپس بسیاری از روشنفکران دیگر کشورها نیز تأثیر گذاشت.
ب -  انقلاب کبیر روسیه
این انقلاب در سال 1917 میلادی مطابق با 1296 هجری شمسی، توسط بلشویک های روسیه به رهبری لنین اتفاق افتاد و به سرنگونی رژیم تزاری رومانف» و حاکمیت کمونیسم و سوسیالیسم انجامید.

6. استعمار
استعمار در عربى از عمارت گرفته شده و در لغت به معناى طلب آبادانى کردن و آبادانى خواستن است. معادل انگیسى آن کولونیالیسم است که از کولونى  گرفته شده است و مقصود از آن مهاجرت کردن گروهى از مردم یک سرزمین و اقامت گزیدن آنان در سرزمینى دیگر به منظور آباد کردن آن است.
اما در ادبیات سیاسى به معنى تسلط سیاسى، فرهنگى و اقتصادى ملّتى نیرومند بر ملّتى ضعیف؛ و نگهداشتن آنان در وضعیتى وابسته، فرودست و عقب مانده است.
علت اطلاق این اصطلاح بر این جریان ویرانگر این است که استعمارگران به بهانه آباد کردن یک سرزمین وارد آنجا مى‏شوند و به تخریب و غارت آن مى‏پردازند .
استعمار به شکل جدیدش از قرن 15 میلادی با سفرهای اکتشافی اروپاییان آغاز می شود و به دنبال انقلاب صنعتی در اروپا شدت می یابد. استعمار ابتدا به صورت مستقیم و با لشکر کشی کشور استعمار گر به کشور مورد استعمار انجام می گرفت، ولی بعداً استعمارگران متوجه شدند که این نوع استعمار برای آنان هزینه های سنگینی دارد، لذا به فکر استفاده از نیروهای داخلی و بومی افتادند ، لذا دوره ای به نام استعمار جدید شروع شد. اما ابتدای هزاره سوم میلادی استعمار گران به شیوه جدیدتری دست زده اند که می توان آن را استعمار فرانوین خواند. این نوع از استعمار که با یورش ناتو به افغانستان و سپس عراق شروع شد، از شیوه های مختلف استعمار قدیم و جدید هر دو استفاده می کند .
استعمار چند قرن است که آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را زیر چکمه های خود دارد و ثروت این ملت ها را به غارت برده و نیروی انسانی آنها را نیز به تباهی کشانده است. در این دوره کشور ما نیز همواره مورد طمع استعمار و چند قرن نیز زیر یوغ آن بوده است تا اینکه سرانجام به برکت انقلاب اسلامی کشور ما از چنگال استعمارگران آزاد شد، گر چه در تمام دوران بعد از انقلاب نیز پیوسته استعمارگران برای ایران مشکل آفریده اند.

دستة دوم – حوادثی که در درون مرزهای جهان اسلام و بیرون از ایران رخ داد
مهم ترین حادثهای که در داخل جهان اسلام اتفاق افتاد و تأثیر فوق العاده مخربی بر کل جهان اسلام و تا حدودی نیز بر ایران داشت حرکت فوق العاده انحرافی وهابیت بود. ما در اینجا به طور اجمالی به ماهیت این حرکت اشاره می کنیم.
1.  وهابیت
الف ـ تاریخچه
این مذهب به دست محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان بنیان گذاشته شد. محمد در سال 1115 ه ق در یکى از بلاد نجد به نام عیینه متولد شد. او از کودکی در نزد پدرش به تحصیل فقه حنبلی پرداخت و از همان وقت مطالبی خلاف عقاید مردم داشت که کسی آنها را نمی پذیرفت. وی سپس به مدینه رفت و پس از مدتى تحصیل در زمینه علوم دینى، به محل تولد خویش بازگشت ولى به خاطر افکار و عقاید تند و افراطى، توسط همشهریانش از شهر اخراج گردید و به شهر دیگرى از بلاد نجد به نام درعیه رفت.
در سال 1157 ه. ق. دعوت خود را شروع کرد و در سال 1158 ه ق با محمد بن سعود امیر وقت درعیه پیمان بست که رهبرى دینى از آن محمد بن عبدالوهاب و رهبرى سیاسى به دست محمد بن سعود باشد؛ به شرط آن که ابن سعود از افکار و عقاید وى دفاع نماید و از این تاریخ این مذهب شکل گرفت. محمد بن عبدالوهاب سرانجام در سال 1206 ه ق در سن91 سالگى درگذشت و مذهب او به نام پدرش عبدالوهاب به وهابیت موسوم شد.
ب ـ محورهاى اساسى تعالیم وهابیت
اساسى‏ترین محورها و اصول فکرى وهابیت چهار چیز است:
1. مبارزه با شرک و بازگشت به اسلام سلف (صحابه و تابعین)
محمد بن عبدالوهاب معتقد بود که عقاید مسلمانان به شرک و خرافات آلوده شده است و لذا یکى از اصلى‏ترین شعارهاى خویش را مبارزه با شرک و احیاى اسلام اصیل قرار داد. اسلام سلف از دیدگاه او همان اسلام صحابه و تابعین است. او با نوشتن رساله‏اى به نام التوحید و رساله دیگرى به نام کشف الشبهات براى توحید و شرک، ملاک‏هایى ذکر نمود که بر اساس آنها تنها وهابیان موحد به حساب مى‏آیند و بقیه مسلمانان مشرک هستند. او نتوانست بین تأثیر استقلالی و در عرض خداوند، و تأثیر غیر استقلالی و در طول خداوند و با اجازه او، فرق بگذارد. و لذا هر گونه توسل به اولیاى الهى را شرک مى‏داند و زیارت قبور آنان را نیز از مظاهر شرک مى‏شمارد. غافل از اینکه تنها در صورتی که کسی برای غیر خدا تأثیر استقلالی در اداره جهان قائل باشد مشرک است و الا تأثیر با اذن و اجازه خداوند و به صورت غیر استقلالی نه تنها شرک نیست، بلکه خداوند متعال خود فرموده است: «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ »، « اى کسانى که ایمان آورده‏اید از خدا پروا کنید و برای تقرب به او وسیلهای بجویید و در راهش جهاد کنید باشد که رستگار شوید.» و اولیای الهی وسیله به سوی خدایند و توسل به آنا وسیله تقرب خواهد بود.
 2. مخالفت با هر گونه نوآورى تحت عنوان بدعت
محمد بن عبدالوهاب هر گونه نوآورى را به نام بدعت محکوم مى‏کند. او چون اسلام اصیل را محصور به دوران صحابه و تابعین می کند، لذا تمام پدیده هایی را که بعد از عصر تابعین پیدا شدهاند، به این بهانه که در اسلام اصیل سابقه ندارند، بدعت مى‏داند. از دیدگاه وى نه تنها فرآورده‏هاى تمدن جدید، بلکه حتى علومى همانند منطق و فلسفه نیز که سابقه در صدر اسلام ندارند، بدعت و حرام مى‏باشند .
3. خلافت دینى ـ عربى
محمد بن عبدالوهاب معتقد به خلافت دینى بود، ولى خلافتى که به دست عرب‏ها باشد، لذا به شدت با خلافت عثمانى مخالفت میکرد. البته در این مخالفت انگلیسى‏ها تاثیر زیادى داشتند چون آنان در پی نابودی حکومت عثمانی بودند و به همین منظور هم اعراب را بر ضد عثمانی تحریک نمودند.
4. مخالفت با تشیع
گرچه اختلاف شیعه و سنى به عصر پیامبر  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم برمى‏گردد و در طول تاریخ نیز پیوسته وجود داشته، منتهى در نوسان بوده است؛ اما مخالفت وهابیت با شیعیان با مخالفت اهل سنت با آنان فرق میکند، چون اهل سنت شیعیان را مسلمان میدانند، اما وهابیت به این دلیل که شیعیان براى پیامبر  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و اهل بیت معصوم او  علیهم‏السلام احترام زیادى قائل هستند و به زیارت قبور آنان مى‏روند، آنان را مشرک و کافر میدانند بدین جهت بیشترین مخالفت وهابى‏ها در طول حیاتشان متوجه شیعه بوده است.
ج ـ ریشه‏هاى فکرى وهابیت
بعضى از خصوصیات فکرى وهابیت را مى‏توان در گذشته تاریخ اسلام مشاهده نمود که بدون شک در شکل‏گیرى افکار این فرقه نقش موثرى داشته است. ریشه‏هاى این تفکر را در دو جریان سابق تاریخ اسلام مى‏توان پیدا نمود:
1. خوارج
مذهب وهابیت از لحاظ قشرى‏گرى، جمود و سبک مغزى به جریان خوارج تاسى نموده است. همان طور که خوارج با ذهنیتى جزمى، بسیارى از مسائل را موجب کفر مى‏دانستند ـ چنان که معتقد بودند ارتکاب گناهان کبیره موجب کفر است ـ وهابى‏ها نیز چنین حالتى دارند و با تفسیر خاصى که از توحید ارائه میدهند بقیه مسلمانان عالم را کافر مى‏دانند.
2. اهل حدیث
احمد بن حنبل الشیبانى (164 تا 241 ه ق) در نیمه اول قرن سوم هجرى در بغداد این مذهب را بنا گذاشت. او مخالف عقل و اجتهاد بود و تنها منبع دین را حدیث مى‏دانست؛ آن هم بر اساس آنچه از ظاهر حدیث فهمیده مى‏شود. آثار احمد بن حنبل یکى از مهمترین منابع فکرى محمد بن عبدالوهاب است، ولى بسیارى از عقایدى که محمد بن عبد الوهاب دارد در بین حنبلی ها وجود ندارد. پسر عبد الوهاب بیشترین تأثیر را از دو تن از فقهاى حنبلى گرفت که یکى از آنان ابن تیمیه (متوفاى 728 ه ق) و دیگرى شاگرد او ابن قیم الجوزیه (متوفاى 751 ه ق) مى‏باشند . این دو نفر از قشرى‏ترین فقهاى حنبلى بوده و عقایدى بسیار افراطى داشتند. آنان با هر گونه دعا و توسل مخالف بودند و زیارت قبور پیشوایان دین را حرام مى‏دانستند، منطق و فلسفه و هر چه را در صدر اسلام سابقه نداشته است بدعت مى‏دانستند. و به دلیل اظهار همین عقاید افراطى، ابن تیمیه مورد مخالفت شدید علماى زمان خود قرار گرفت و در زندان مرد و این محمد بن عبدالوهاب بود که با تاسى به او، افکار و عقاید وى را مجدداً احیا نمود.
د ـ ماهیت مذهب وهابیت
در ماهیت این مذهب سه نظریه وجود دارد که در زیر به طور اجمال به معرفى آنها مى‏پردازیم:
1. محمد بن عبدالوهاب یک مصلح دینى است.
این نظریه عمدتا توسط سه گروه بیان شده است، گروه اول کسانى که اطلاع چندانى از وضع این مذهب ندارند، شاید بتوان در رأس این دسته از محمد اقبال لاهورى، متفکر برجسته پاکستان نام برد. اقبال گر چه خود یک مصلح است، ولى چون از نزدیک شاهد اوضاع و جریان‏ها و حرکت‏هاى انجام شده در کشورهاى اسلامى نبوده است، لذا در ارزیابى خود نسبت به برخى از آنها دچار اشتباه فاحش گردیده است که یکى از آن موارد ارزیابى او از وهابیت است. اقبال لاهورى، محمد بن عبدالوهاب را مصلحی دینى و پالایشگری بزرگ مى‏داند.
گروه دوم خود وهابى‏ها هستند که البته طبیعى است و از آنان انتظارى جز این نمى‏توان داشت.
گروه سوم کسانى هستند که تحت تاثیر تبلیغات وهابى‏ها قرار گرفته و چنین اعتقادى پیدا کرده‏اند. از این گروه مى‏توان به «د. علاء طاهر» نویسنده عراقى اشاره کرد که معتقد است: «محمد بن عبدالوهاب از فقهاى حنبلى است که متوجه انحراف در عقاید مسلمانان گردید و به قصد تطهیر دین از خرافات و انحرافات و عقاید شرک آلود و احیاى اسلام اصیل قیام نمود.»
بر اساس این نظریه وهابیت ماهیتی اصلاح‏گر دارد. اما در ردّ این نظریه همین بس که عمل محمد بن عبدالوهاب و آثار به جاى مانده از او و همین طور اعمال پیروان و مقلدان او، هیچ یک نه تنها این مدعا را تأیید نمى‏کند بلکه کاملاً خلاف این مدعاست. محمد بن عبدالوهاب نه تنها اسلام را احیا نکرد، بلکه موجب پدید آمدن انحرافاتى در اسلام گردید که قبل از او سابقه نداشت و به همین جهت ردّیه‏هاى مختلفى از جانب علماى اسلام بر این مذهب نوشته شده است؛ که از اولین آنها مى‏توان به رساله‏اى اشاره کرد که سلیمان بن عبدالوهاب برادر او در ردّ افکار برادر خود نوشته است که الصواعق الالهیة فى الردّ على الوهابیة نام دارد.
2. محمد بن عبدالوهاب اصلاح‏طلبى است که گرفتار اشتباه شد
کسانی که این عقیده را دارند گر چه خود ناقد مذهب وهابیت مى‏باشند ولى معتقدند: «محمد بن عبدالوهاب از کسانى است که به قصد اصلاح، دعوت خویش را آغاز نمود ولى مرتکب اشتباهاتى گردید که در جهان اسلام تاثیرات منفى بر جاى گذاشت.»
این نظریه نیز همانند نظریه قبل بزرگ‏ترین اشکالش در این است که نمى‏تواند هیچ نشانه‏اى را بر اصلاح‏طلبى محمد بن عبدالوهاب ارائه نماید.
3. محمد بن عبدالوهاب عامل بیگانه است
این نظریه محمد بن عبدالوهاب را یک عامل بیگانه مى‏داند که به قصد ایجاد اختلاف در بین مسلمانان و در مسیر خواست دشمنان اسلام اقدام به تاسیس این مذهب نمود. معتقدین این نظریه خود دو دسته‏اند:
دسته اول
کسانى که معتقدند محمد بن عبدالوهاب به تحریک انگلیس دست به چنین اقدامى زد. مستند حرف این دسته خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیسی است. مستر همفر ادعا می کند که وی جاسوس انگلیس در کشور های اسلامی بوده و پس از آشنایی با محمد بن عبد الوهاب و مطالعه شخصیت او، و شناخت نقاط قوت و ضعفش، در وی نفوذ کرده و به قصد ایجاد انحراف در اسلام و اختلاف در بین مسلمانان، او را تحریک نموده که چنین مذهب افراطی را تأسیس نماید .
این نظریه با این خصوصیات مورد تردید قرار گرفته است چون مستند آن خاطرات مستر همفر است که در سندیت و قطعیت آن تردید شده است.
اما در اینکه این مذهب مورد عنایت انگلیس بوده و هست نمى‏توان تردید نمود، خصوصا اگر نقش برجسته لورنس، سر پرسى کاکس، لرد کرزن و هارى سنت جان فیلبى معروف به حاج عبدالله فیلبى را در نظر آوریم وضوح مساله بیشتر مى‏شود. از مویدات بسیار قوى این مساله سندى است که ناصر السعید در کتاب خویش آورده است که سلطان عبدالعزیز سعودى در مقابل انگلیس چنین تعهد نمود:
«انا السلطان عبدالعزیزبنعبدالرحمن آل فیصل، آل سعود، اقرّ و اعترف الف مرّة لسر برسى کوکس مندوب بریطانیا العظمى، لا مانع عندى من اعطاء فلسطین للمساکین الیهود او غیرهم کما تراه بریطانیا، التى لااخرج عن رأیها حتى تصبح الساعة.»  یعنى من سلطان عبدالعزیز اقرار و اعتراف مى‏کنم که از نظر من هیچ مانعى نیست که سرزمین فلسطین را هر طور که بریتانیا صلاح مى‏داند به یهود بیچاره یا غیر آنان بدهد، و تا صبح قیامت از خواست و راى بریتانیا خارج نخواهم شد.
دسته دوم
کسانى که وهابیت را ساخته و پرداخته یهود مى‏دانند. از مشهورترین این افراد ناصر السعید، شخصیت سیاسى چپ گرا و طرفدار سوسیالیسم در عربستان است. وى معتقد است آل شیخ و آل سعود هر دو یهودى الاصل مى‏باشند و در مسیر خواست آنان قدم برمى‏دارند. وى در بیان نسب این دو خانواده چنین مى‏نویسد:
«جد محمد بن عبدالوهاب فردى یهودى به نام شولمان قرقوزى از یهود الدوغة بود که در بورساى ترکیه زندگى مى‏کرد. او سپس نام خویش را به سلیمان تغییر داده و ادعاى مسلمانى کرد و به مدت چهار سال در سوریه، مصر و شهر مکه به سر برد ولى به خاطر پى بردن مسلمانان این مناطق به حسب و نسب او، پیوسته اخراج مى‏شد و آواره بود تا اینکه در نهایت به منطقه نجد عربستان رفت و در عیینه مستقر گردید و ادعا کرد: مسلمانى عرب و از سلاله ربیعه است که پدرش در کودکى به مغرب هجرت کرده است و او خود متولد مغرب است که راهى سرزمین عربستان شده است و در همین شهر عیینه بود که عبدالوهاب از وى متولد شد و از او نیز محمد به دنیا آمد که بنیانگذار این مذهب است.
او در مورد آل سعود نیز مى‏گوید: «جد آل سعود فردى یهودى به نام مردخاى بن ابراهیم بن موشى بود که از بصره به نجد آمد و خود را به نام مرخان بن ابراهیم بن موسى و از قبیله عنزه معرفى نمود. وى در منطقه‏اى به نام امّ الساهک مستقر گردید و نام آن را به درعیه تغییر داد. علت این نام گذارى این بود که درعیه مشتق از درع به معنى زره است. چون در جنگ احد، قریش زره یک مسلمان را به غنیمت گرفتند و ادعا کردند که زره پیامبر اسلام  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است و خالد بن ولید آن را به یک یهودى از قبیله بنى قینقاع فروخت و یهود آن را سمبل شکست اسلام مى‏دانستند، بدین لحاظ مرخانبن ابراهیم یهودى نیز نام آن منطقه را به درعیه تغییر داد. او مدتى در این منطقه بود، ولى مسلمانان قبیله عجان با کمک بنى زهره و بنى خالد قریه‏اى را که او درعیه نامیده بود ویران کردند و او نیز از منطقه فرار نمود و به منطقه‏اى نزدیک ریاض رفت که در آنجا یک مرد مسلمان مزرعه‏اى داشت. او نیز همسایه این مزرعه شد ولى پس مدتى کوتاه، صاحب مزرعه را با خانواده‏اش کشت و مزرعه او را تصرف کرد و نام آن را درعیه گذاشت که به همین نام باقى ماند. او نام یکى از فرزندانش را که ماکرن بود به مقرن تغییر داد و از او پسرى متولد شد که نام او را ابتدا محمد و سپس سعود گذاشت و او جد همین آل سعود است.
ناصر السعید مى‏گوید: «بعدها فردى به نام محمد امین التیمى که مدیر مکتبات المملکة السعودیة بود در سال1362 ه ق (1943 میلادى) از عبدالله ابراهیم الفضل سفیر عربستان در مصر 35 هزار جنیه مصرى دریافت کرد و براى هر یک از خانواده سعود و شیخ شجره‏اى ساخت که نسب آل سعود را به نزار جد هیجدهم رسول خدا  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و نسب آل شیخ را به الیاس جد شانزدهم پیامبر  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏رساند.
او در تایید نظر خویش اشعارى را از شعراى عرب معاصرِ محمد بن عبدالوهاب ذکر مى‏کند، و همچنین بخشى از مصاحبه ملک فیصل را نقل مى‏کند که وى تصریح به یهودى بودن خود نموده است؛ ملک فیصل در 17 سپتامبر 1969 میلادى(27 شهریور 1348ش.) در مصاحبه با واشنگتن پست که در الحیاة بیروت نیز منتشر شد چنین گفت: «ما و یهود عمو زادگان خالص هستیم و ما راضى نیستیم که در دریا با یهود (اسراییل) بجنگیم، چنانکه بعضى (جمال عبدالناصر) مى‏گویند. بلکه ما خواستار زندگى مسالمت‏آمیز با آنان مى‏باشیم.»وى همچنین مى‏گوید: «نسب ما و یهود به سام مى‏رسد و سامى بودن جامع ماست. علاوه که از لحاظ وطن نیز باهم نزدیک هستیم، ممالک ما سر چشمه یهود اولیه است و یهود از آنجا به همه عالم پخش شدند.»
همان طور که گفته شد، نظریه‏هاى اول و دوم هیچ مویدى ندارند و بلکه اعمال و رفتار خود شیخ و طرفداران او مصلح بودن او را تکذیب مى‏کند. دسته اول از نظریه سوم نیز به روایت همفرى مورد تردید واقع شد گرچه در وابستگى وهابیت به انگلیس تردیدى وجود ندارد. و اما نظر ناصر السعید با اینکه بیش از سه دهه از انتشار آن مى‏گذرد، هنوز نه تنها جوابى به آن داده نشده، بلکه از سوى محققان مورد تردید نیز قرار نگرفته است. ولى بر فرض که این نظریه نیز مورد تردید قرار گیرد، مطالعه اعمال و رفتار وهابى‏ها و مواضع سیاسى حکام آل سعود، خود بهترین شاهد بر این مدعاست که پیروان وهابیت اگر هم وابسته به یهود نباشند، هیچ مخالفتى با اشغال فلسطین توسط یهود ندارند.
2.  شیخیه
بنیانگذار این فرقه، شخصى به نام شیخ احمد احسایى است که در ماه رجب سال 1166ه.ق. در روستاى مطیرفى واقع در منطقه احساء در شرق عربستان به دنیا آمد و در ذیقعده سال 1241 ه.ق. در سن 75 سالگی فوت کرد. عقاید و تعالیم وی نه تنها خود دستخوش تحولات زیاد گردید، بلکه باعث به وجود آمدن تحولات بسیارِ دینی و اجتماعی و حتی نظامی در کشور ایران شد و بذر بابیت و بهائیت را در این کشور پاشید.
احسائی منکر معاد جسمانی بود و به همین جهت مرام او مردود اعلام شد. وی معتقد به خدا، پیامبر، امام و بابِ امام است که آن را واسطه مخصوص بین امام و مردم می داند و خود مدعی بود که همان واسطه است.
پس از وی شاگرد ومریدش سید کاظم رشتی جانشین او شد. وی نیز در سال 1259 ه.ق. درگذشت. بعد از وی افراد زیر مدعی جانشینی او شدند:
1.    حاج کریم خان کرمانی. وی اکثر شیخیه را به خود جذب کرد و مرکز پیروان او شهر کرمان شد.
2.    میرزا شفیع تبریزی
3.    میرزا طاهر حکاک اصفهانی
4.    میرزا علی محمد شیرازی معروف به سید باب.
فرقه بابیه
بیانگذار این فرقه بابیّه، سیدعلىمحمد شیرازی است که در سال 1235 در شیراز متولد شد. شیفته سید کاظم رشتی و تحت تأثیر عقاید او بود. در سال 1260 قمری(در زمان محمد شاه قاجار) در سن 25 سالگی ادعای نیابت خاص امام زمان را کرد. او چون خود را باب به سوی امام زمان می دانست لذا فرقه اش به بابیه شهرت یافت. وی در شیراز دستگیر شد و به ظاهر توبه نمود ولی در سال 1261ه.ق.  به اصفهان رفت و با کمک منوچهر خان معتمد الدوله گرجی حاکم آنجا، به ترویج مرام خود پرداخت. در سال 1263 ه.ق. دستگیر و به تهران فرستاده شد و از آنجا به آذربایجان و باکو منتقل شد. وی نهایتاً در سال 1266 ه.ق. در سن 31 سالگی همراه یکی از شاگردانش به نام محمد علی زنوزی در تبریز به دستور امیر کبیر اعدام شد.

فرقه ازلیه
مؤسس این فرقه میرزا یحیی است. وی اهل نور مازندران و به صبح ازل معروف است و لذا فرقه او را ازلیه می گویند. او مرد شماره دو بابیه بود. او با حسین علی بهاء برادر است. میرزا علی محمد باب میرزا یحیی را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. البته قرة العین نیز در این زمینه تلاش فراوانی کرد .
طرفداران میرزا یحیی قصد ترور ناصر الدین شاه را داشتند، ولی دستگیر شدند ولی میرزا یحیی خود به بغداد گریخت. در میان دستگیر شدگان حسین علی بها نیز بود، ولی با پافشاری سفارت روس از اعدام نجات یافت و پس از چهار ماه زندان در سال 1269 از زندان آزاد شد و او نیز به بغداد رفت. بابیها تا سال 1280 قمری در بغداد بودند، ولی با درخواست دولت ایران از عثمانی، آنان از بغداد به اسلامبول یا همان استانبول ترکیه تبعید شدند.
در ترکیه حسین علی بها نیز ادعای جانشینی علی محمد باب را کرد و خود را رئیس فرقه بابیه اعلام نمود. و بین دو برادر اختلاف درگرفت. حکومت عثمانی نیز آنان را به «ادرنه» تبعید کرد. آنان از 1281 تا 1285 قمری در ادرنه بودند. در اینجا بود که انشعابی در بابیه به وجود آمد و آنان به دو فرقه ازلیه و بهائیه منشعب شدند. حکومت عثمانی میرزا یحیی صبح ازل را با 30 نفر از پیروانش به قبرس تبعید کرد. پیروان او امروزه عدهی کمی هستند و به ازلیه یا بیانیه مشهوند.

بهائیت
بنیانگذار این فرقه میرزا حسینعلی نوری، ملقب به بهاءالله است و لذا پیروان او را بهائیت می گویند. میرزا حسینعلی که اصالتاً اهل مازندران است، در 1233در تهران به دنیا آمد. در سال 1289 ادعای«من یظهره الله» کرد یعنی کسی که خدا او را ظاهر خواهد کرد. حکومت عثمانی 70 نفر از بهائیان را به «عکا» در فلسطین تبعید کرد که میرزا حسینعلی هم از آنان بود. وی در سال 1308 قمری در سن 75 سالگی در عکا واقع در فلسطین اشغالی درگذشت وقبرش قبلة بهائیان شد.
میرزا حسینعلی سه زن داشت که از دو نفر آنان، صاحب دو پسر به نام های عباس افندی مشهور به عبدالبهاء، و محمدعلی افندی شد.
میرزا حسینعلی سفارش کرد که بعد از او دو فرزندش به ترتیب عباس افندی به لقب غُصن اعظم و سپس محمدعلی به لقب غُصن اکبر جانشین او باشند. ولی پس از مرگ وی ، عباس افندی به مخالفت با برادر برخاست و بر خلاف وصیت پدرش، شوقی افندی را که نوة دختری خودش بود به جانشینی خویش برگزید . پیروان عباس افندی به نام ثابتین و پیروان محمدعلی به نام ناقضین معروف شدند .
حکومت پهلوی زمینه رشد بهائیت را در ایران فراهم نمود به خصوص در دوره پهلوی دوم دوم که 13 سال هویدا نخست وزیر ایران بود کاملاً زمینه را برای رشد بهائیت و به قدرت رسیدن آنان آماده نمود.
به گفته بعضی نویسنندگان: «اگر روزی در تحقیق مستقلی، بهائیان دربار پهلوی، احصاء گردند، معلوم می شود که در دوران این پدر و پسر، ایران تا چه حد در تیول این فرقه استعماری بود. که پس ازگذشت حدود 76 سال از شروع پرژه در سال 1844 میلادی، به بهره وری رسیده بود. این حضور که هر روز گسترده تر و پر رنگ تر می شد، در زمان نخست وزیری «امیرعباس هویدا» به اوج خود رسید. امیر عباس هویدا پسر حبیبالله عین الملک و مادرش بانو سرداری دختر ادیب السلطنه و نتیجه عزت الدوله (خواهر ناصرالدین شاه) از صلب یحیی خان مشیرالدوله بود.
 در زمان نخستوزیری هویدا پروژه بهائیت، تقریباً به طور کامل تحویل آمریکایی ها شده بود. کابینهای که امیر عباس هویدا نخستوزیر آن بود، بهائیان مشهور دیگری را هم در رأس وزارت خانه های مهم داشت، که از آن جمله است:
«غلام عباس آرام» وزارت امور خارجه، «اسدالله صنیعی» وزارت جنگ، «منصور روحانی» وزارت آب و برق، «اسماعیل ریاحی» وزارت کشاورزی، «هوشنگ نهاوندی» وزارت مسکن، «عطاء الله خسروانی» وزارت کار، «حسن پاکروان» سازمان اطلاعات و امنیت کشور.
امیرعباس هویدا سه ماه بعد از تصدی پست نخست وزیری، سه بهایی مشهور دیگر را نیز به این جمع افزود که عبارتند از: «منوچهر شاهقلی»، به عنوان وزیر بهداری، «دکتر فرهنگ» به عنوان معاون نخست وزیر، و «فرخ رو پارسای» به عنوان معاونت پارلمانی وزارت آموزش و پرورش که پس از چندی در رأس آن وزارت خانه قرار گرفت .

مداخله کشورهای استعماری در ایران
رنسانس همزمان بود با حکومت صفویه در ایران، ولی تأثیرات عمدتاً از زمان قاجاریه نمودار شد. این تأثیرات به صورت مداخله قدرتهای خارجی در ایران خود را نشان داد و به سه صورت انجام گرفت:
 1. تحمیل جنگ
از نمونه های بارز این جنگ ها می توان به جنگهای ایران و روس اشاره کرد. جنگهای ایران و روس، نامی است که به دو جنگ بزرگ بین ایران و روسیه تزاری در زمان پادشاهی فتحعلیشاه قاجار داده شدهاست. این جنگها با شکست ایران از روسیه پایان یافت و بخشهای بزرگی از ایران به قلمرو امپراتوری روسیه ملحق شد.
جنگ های ایران و روس را از زوایای مختلفی می توان مورد مطالعه قرار داد. ما در اینجا عمدتاً از زاویه ورود عالمان دین به آن نگاه می کنیم. چون همواره دست هایی در کار بوده است تا نقش علنا را در این گونه حوادث کمرنگ جلوه دهند.
جنگ اول ایران و روس
روسیه که همواره آرزوی دسترسی به آب های گرم را از طریق خاک ایران در سر داشت، این مسأله را که مردم قفقاز خواهان خود مختاری هستند و بعضی مسائل دیگر را بهانه کرد و سرانجام در ماه شوّال سال 1218هـ.ق. با یورش به گنجه  جنگی را بر ضد ایران به راه انداخت که سرانجام  در شوّال 1228 (اکتبر1813 ) با قراداد ننگین گلستان خاتمه یافت.1
در سال 1223هـ.ق. و در گرماگرم جنگ حکومت قاجار خود را در تنگنای شدید احساس کرد نیاز به پشتیبانی مردم دارد و  این کار جز از علما ساخته نبود لذا درصدد برآمد تا از علما فتوای جهاد بر ضد روس را بگیرد2. تا بتواند مردم را بسیج کند. از این رو عباس میرزا که ولیعهد فتحعلی شاه بود دست به دامن فقهاء شیعه شد. فقها نیز چون جان و مال و ناموس مسلمانان را  از ناحیه کفار روسی در خطر می دیدند، به همین جهت فتوای جهاد را صادر کردند.
فقیهان بزرگی چون شیخ جعفر نجفى معروف به کاشف الغطاء (م:1237هـ.ق.)، آقا سید على طباطبایى اصفهانى صاحب ریاض المسائل(م:1231هـ.ق.) میرزا ابوالقاسم قمى(م:1231هـ.ق.) میرمحمد حسین خاتون آبادى امام جمعه اصفهان(م:1233هـ.ق.)3 و ملا احمد نراقى (م:1245)4درخواست عباس میرزا را پذیرفتند و فتواى جهاد علیه روس دادند.
از سوی این بزرگان و برخی دیگر از فقها رساله هایی در باب جهاد منتشر شد که در مجموعهای به نام«رساله جهادیه» منتر شده است.
علما موفق شدند مردم را برای جهاد بر ضد کفار روسی بسیج کنند اما در اثر بى تدبیریها، سهل انگاریها، و استفاده نکردن درست و بهینه از تواناییها، کمکها و پشتیبانیهاى مردمى، ایران در جنگ اول شکست خورد و با امضاء عهنامه گلستان(قریه ای در قره باغ و کنار رود ارس) در 7 شوال 1228 ه.ق به جنگ پایان داده شد. پیمانی که طی آن مناطق: گنجه، شکی، شیروان، قوبا، باکو، بخشی از طالش، تمامی داغستان و گرجستان از ایران جدا و به تصرف روسیه درآمد.

جنگ دوم ایران و روس
پس از قرارداد گلستان حکومت قاجار به فکر باز پس گیری سرزمین های از دست رفته در آن قرارداد برآمد ولی موفق نشد ولذا به بااز پس گیری آنها از طریق جنگ برآمد. این بود که دور دوم جنگ ها بین ایران و روس در ذی حجه 1241 ه.ق قمری شروع شد و در شعبان 1243 قمری با شکست ایران خاتمه یافت و به امضائ قرادداد ننگید دیگری به نام ترکمان چای منجر شد که در منطقه ای به همین نام به انضاء رسید و طی ان منطقه دشت دخان و بنندر لنکران و همچنین کشتی رانی در دریای خزر به روس داده شد و رود ارس به عنوان مرز بین دو کشور شناخته شد.
حاکمان بی لیاقت قاجار که نتوانستند جنگ را اداره کنند تلاش کردند که شکست خود را به پای علماء بنویسند . از این رو بر سر زبان انداختند که این علما و فقیهان بودند که دولت را به جنگی ناهماورد واداشتند.و لذا جوی را به وجود آوردند که سید محمد مجاهد(فرزند صاحب ریاض) که هنگام عزیمت به جبهه مورد استقبال پر شور مردم بود در موقع بازگشت چنان مورد توهین قرار گرفت که در بین راه و در شهر قزوین بیمار شد و  در 13 جمادی الثانی 1242 ق.، در اوج مظلومیت و اندوه چشم از جهان فرو بست و پیکر مطهرش به کربلا انتقال داده و در آنجا به خاک سپرده شد و بارگاهی بزرگ بر مزار او بنا گردید که اکنون نیز وجود دارد.

2.  تربیت و به کارگیری عوامل داخلی
استعمار بهترین راه تسلط بر کشور ها و ادامه سلطه خویش را در این دید که از نیروهای داخلی بهره گیرد. و لذا افرادی را از داخل کشورها جذب کرده و با تربیت و سازماندهی آنان بهترین بهره را در جهت منافع خود از آنان برد. این روند خصوصاً در دوره استعمار جدید شدت یافت. بیشترین کسانی که در این امر مورد بهره برداری استعمارگران قرار گرفتند، قشر روشنفکر بودند.
ویژگى‏هاى فکرى روشنفکران ایران و دیگر کشورهای جهان سوم
روشنفکران همه دنیا معمولاً ویژگی های مشابهی دارند. ویژگی هایی از قبیل سیانتیسم و علم پرستی، مخالفت با سنن قومی و اجتماعی، عناد با گذشته البته گذشتهای که رنگ و بوی مذهبی داشته باشد، نو پذیری و نو پرستی، مخالفت با مذهب و احساسات معنوی، معتقد به پیشرفت و رو به جلو بودن حرکت بشریت، و در پی لائیک کردن جامعه ، اما روشنفکران کشورهای جهان سوم و از جمله ایران ویژگیهای دیگری را دارا می باشند که عبارتند از:
1. غرب گرایی
 روشنفکران عجیب به غرب دلبستگی دارند و آن را قبله آمال خویش مى‏دانند، غرب و تمدن
اروپایى را مى‏ستایند و آن را به همان صورتى مى‏بینند که اروپاییان استعمارگر تصویر کرده‏اند و هیچ‏گونه تردیدى نیز در اصالت یا سودمندى مبانى و معیارهاى آن روا نمى‏دارند. و لذا تنها راه پیش رفت جوامع خود را تقلید بى چون و چرا از غرب مى‏دانند.
2. باستان گرایی
روشنفکران جهان سوم به جاى مخالفت با گذشته خیلى وقت‏ها باستان‏گرا هستند و ارزش‏هاى مسخ شده باستانى را زنده مى‏کنند. خصوصاً که باستان گرایی را امری در جهت مخالفت با اسلام گرایی می دانند.
3. بریدگی و بی خبری از جامعه
 از جامعه خود بریده و بى‏خبرند و همواره عقب‏تر از حوادث اجتماعى حرکت مى‏کنند. سرّ مطلب نیز در این است که چون خود را یک سر و گردن بالاتر از مردم می بینند ارتباط با مردم را دون شأن خود می بینند و لذا با مردم ارتباطی ندارند و صرفاً هم از کانال های ارتباطی خاصی اطلاع می گیرند. به همین جهت همواره عقب تر از حوادث اجتماعی و مردم جامعه زمان خویش هستند.
4. عدم ابتکار در تحلیل مسائل اجتماعی
 در تحلیل مسایل جارى جامعه خود هیچ‏گونه دقت و ابتکارى به خرج نمى‏دهند، بلکه همان کلیشه‏هاى غربى را به کار مى‏گیرند.
5.    بی توجهی به زمینه ها و عوامل مسائل سیاسی اجتماعی
 مسایل و جریانات پیش آمده در فرهنگ غرب را بدون توجه به زمینه‏ها و علل و عوامل آن‏ها  سرنوشت محتوم همه جوامع مى‏دانند. مثلاً چون جوامع غربى سکولار شده‏اند، مى‏پندارند که همه جوامع بشرى در آینده باید سکولار شوند.
6.    خود باختگی
 به توانایى خود و جامعه‏شان اعتماد ندارند و کاملاً در برابر غرب خود را باخته‏اند.
این گروه در حقیقت دست پروردگان استعمارند. آن‏ها  کسانى هستند که یا به عنوان مسافرت و گردش، تجارت و... به جهان غرب رفته و تحت تأثیر قرار گرفته‏اند و یا در دانشگاه‏ها و مؤسسات آموزشى غرب، یا وابسته به غرب تحصیل کرده‏اند و یا با مطالعه نوشته‏جات آنان تحت تأثیر قرار گرفته و به غرب دل باخته‏اند، ولى بیشتر این افراد را همان تحصیل کردگان غرب تشکیل مى‏دهند.

روشنفکران ایرانی

روشنفکران ایرانی از میرزا ابوالحسن خان ایلچی و میرزا صالح شیرازی گرفته تا میرزا ملکم خان ناظم الدوله و میرزا آقاخان و میرزا حبیب اصفهانی، همگی فاقد آشنایی عمیق و اجتهادی با مبادی و مبانی تمدن غرب بوده و یک سره دعوت به تقلید مظاهر و صفات و شئون غربی و یا جلوه های ایدئولوژیک آن تمدن می نمودند، این گروه عمدتاً از طریق رمان‌واره‌ها و سفرنامه‌های ستایش آمیز شبه داستانی نسبت به غرب مدرن، علاقه خویش را نشان می دادند. اولین گروه از روشنفکران ایرانی عبارتند از:
1. میرزا فتحعلی آخوند زاده
میرزا فتحعلی آخوند زاده اهل آذربایجان است. پدرش اصالتاً اهل خامنه و کدخدای آنجا و سپس تبریزی، مادرش مراغهای و جدش رشتی است. او چون در اردبیل پیش عموی مادرش که آخوند علی اصغر(حاجی علی اصغر اوغلی) به سر برد، لذا به آخوند زاده یا آخونداف  مشهور شد.
پدر خواندهاش قصد داشت او را طلبه کند، ولی در گنجه استاد خطی داشت به نام شفیع که به الحاد مشهور بود. او به فتحعلی گفت:
«می خواهی تو ریاکار یا شارلاتان شوی، ... عمر خود را در صف این گروه مکروه ضایع مکن، شغل دیگر پیش گیر .» او هم از ملایان متنفر گردید.
او در سن 22 سالگی در تفلیس وردست مترجم فرمانفرمای قفقاز شد. از این به بعد مشوق او عباسقلی بیک معروف به بکی خان (1846 – 1794 ) است که پیشرو افکار جدید غربی در قفقاز است.
وی بعدها در تفلیس با « خاچاطور آبوویان » ارمنی دوستی داشت که او از کلیسا بیزار بود و فتحعلی از مسجد.
میرزا فتحعلی ترک بود ولی خود را پارسی معرفی می کرد و به پارسی بودن افتخار می کرد و بنیان ناسیونالیسم ایرانی را او گذاشت. وی از بنیانگذاران محفل ماسونی در قفقاز است. او در دستگاه حکومت تزاری روسیه با درجه استواری شروع به کار کرد و تا درجه سرهنگی رسید . فتحعلی در صفر سال 1295 در سن 63 سالگی در تفلیس درگذشت.
وی افسر ارتش تزاری و مبلغ لژهای فراماسونری، ضدّ روحانیت شیعه، و طرفدار پر و پاقرص سکولاریزم است.
وی رسالهای دارد به نام «رساله مکتوبات کمال الدوله» این رساله در باره دیانت و سیاست است و بنیان سکولاریزم را نهاده است. این رساله را سه رساله مکتوبات نیز نامیدهاند.
وی اشعاری نیز دارد با نام «الفبای جدید»، در این اشعار از آخوند مرثیه خوان انتقاد می کند و عزای امام حسین علیه السلام را به عنوان تقلید مسخره کرده است.
او بنیانگذار الفبای جدید است و آن را به دولت عثمانی تعلیم کرد. ولی معتقد بود که جهل و تعصب روحانی سدّ راه اوست.
او نخستین بار اصلاح الفبا را در سال 1274 مطرح کرد. چند سال پس از او طاهر منیف پاشا در عثمانی و بعد میرزا ملکم خان در ایران مطرح کردند. آنها معتقد بودند یکی از علت های عقب ماندگی شرق مشکل بودن االفبای آنان است ولی اگر چنین بود که آنان پنداشته اند چین و ژاپن نباید هیچگاه پیشرفت کنند.
میرزا فتحعلی سپس تغییر الفباء را نیز کافی نمی داند و می گوید:
«الآن در کل دنیا و ینگی دنیا  این مسأله دایر است که آیا عقاید باطله  یعنی اعتقادات دینیه موجب سعادت ملک و ملت است، یا اینکه موجب ذلّت ملک و ملت است؟ کل فیلسوفان آن اقالیم متفقند در اینکه اعتقادات دینیه موجب ذلّت ملک و ملّت است، در هر خصوص .»
کلمات و اشعار آخوند زاده همگی حاکی از الحاد و عناد سخت وی با اسلام است. وی در شعری که تضمینی  است از شعر مولوی:
 «خلق را تقلیدشان بر باد داد                          ای دو صد لعنت بر این تقلید باد»
چنین می گوید:
«علم را تقلیدشان بر باد داد                            ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
جهل ما را اجتهاد آمد به در                           الحذر از اجتهاد ای با حذر
این همه غوغا و تشویش جهان                      اختلافات همه ایرانیان
هم زتقلید است و هم از اجتهاد                     سینه‌چاک از هر دو می‌خواهیم داد»
وی مبلغ تجدد زدگی سطحی و تقلیدی است
2. میرزا عبدالحیم طالبوف تبریزی
نویسنده مسالک المحسنین و متوفای 1339 قمری. وی بر خلاف میرزا فتحعلی بدان معنی ملحد نبوده است، ولی التقاطی است. وی مبلغ تجددگرایی سطحی است. از اسلام تفسیری مدرنیستی ارائه می دهد. مرحوم شیخ فضل الله نوری او را تکفیر کرده است. وی در آثار خود عمدتاً به ترویج آزادی غربی می‌پردازد. مانند میرزا فتحعلی طرفدار تغییر الفبا است و احکام فقهی را کهنه می‌داند که باید تغییر یابند. آثار خود را عمدتاً از «جرمی بنتام» لیبرال مشهور انگلیسی، «ولتر»، «روسو»، «ارنست رنان» و «کانت» اقتباس کرده است.

3. زین العابدین مراغهای
وی متوفای 1328 قمری و از روشنفکران دوره مشروطه، نویسنده رمان‌واره «سیاحتنامه ابراهیم بیک» است. وی از منورالفکرانی چون «انیس الدوله» ستایش می کند و راه ترقی را در تجددگرایی سطحی و تقلیدی می‌داند و سخت به روحانیت هجوم می برد.
4. محمد علی سیاح
وی متوفای 1344 قمری است. وی پس از اندکی خواندن دروس حوزوی، میل به جهانگردی پیدا کرد و به اروپا، هند و عثمانی سفر کرد. وی نیز تجددگرایی سطحی نگر و پیوسته در مقام تجلیل از اروپا و مدرنیسم است. او تصریح می کند که ما باید انسانیت و مآل اندیشی را از انگلیسی ها بیاموزیم.(سفرنامه حاج سیاح)
5.    میرزا ملکم خان
او ارمنی و تحصیل کرده فرانسه بود که پس از بازگشت به ایران در دارالفنون مترجم شد. او سپس همراه فرخ خان غفاری همراه با هیأتی در سال 1273 به فرانسه رفت و در انعقاد قرارداد صلح پاریس بین ایران و انگلیس همکاری نمود. در سال 1289 به سفارت ایران در انگلیس اعزام شد و در سال 1306 قمری از سفارت معزول شد. پس از آن در لندن روزنامه قانون را منتشر کرد سپس «مجمع آدمیت» را تشکیل داد که مجمعی ماسونی بود و بعد از میرزا یعقوب پدرش، دومین فراموشخانه را در ایران بنیان گذاشت .
این گروه عمدتاَ از طریق ادبیات منظوم شبه مدرن وادر شدند و ادامه کار آنان در زمینه ادبیات عمدتاً در آثار و تصنیف های: عارف قزوینی، نسیم شمال، نظم و نثر علی اکبر دهخدا، شعر ایرج میرزا و میرزاده عشقی و اندکی بعد، فرخی یزدی فعال می گردد. و کمرنگ تر را در آثار و اشعار: فتح الله خان شیبانی، میرزا آقاخان کرمانی، ادیب الممالک فراهانی، فرصت الدوله شیرازی، می توان نام برد که همگی مبنی بر نظریه ترقی و ناسیونالیسم تقلیدی شبه مدرن است.
بیشترین ظهور این نوع ادبیات در سال 1323 و 1324 قمری است که اولین پیروزی مشروطه طلبان است.
مفهوم ملت و فرهنگ در ادبیات روشنفکران مشروطه
در فرهنگ و تفکر اسلامی، ملت اساساً بر پایه مفهوم امت که صبغه ای ایمانی- اعتقادی و ولایی دارد معنا می شود. وطن نیز در نسبت با مرزهای اعتقادی و میزان نفوذ اعتقادات اسلامی و در پرتو همبستگی اسلامی و ورای جغرافیا و نژاد و زبان و رنگ پوست تعریف می شود. حال آنکه اساس مفهوم «ملت» و «ملی گرایی» (ناسیونالیسم) مدرن بر رویکردی خود بینانه و تعریفی اومانیستی از حاکمیت و مفهوم ملت (فارغ از اعتقادات و ایمان دینی) به عنوان مبنای وحدت قرار می گیرد و در ذات خود صبغهای سکولاریستی دارد.
از این رو مفهوم ملت و وطن در تعبیر دینی با آنچه روشنفکران ناسیونال- مدرنیست، مطرح می‌کنند از حیث مبنا متفاوت هستند. در شعر و ادبیات مشروطه وطن در معانی مدرن خود ظاهر می گردد.
ابوالنصر فتح الله بن محمد کاظم شیبانی متوفای 1308 قمری، از شاعران مرتبط با دربار قاجار و صاحب آثاری چون: گنج گهر، فتح و ظفر، مسعودنامه، درج درر، تنگ شکر و مقالات سه گانه و نصایح منظومه است. او نماینده بد بینی نیست‌انگارانه به تقلید از نیهیلیسم اروپایی معاصر است. وی از دوستان نزدیک فرخ خان امین الدوله غفاری است.
دیگر شاعر غرب زده مدرن، میرزا محمد نصیر الحسین شیرازی ملقب به فرصت الدوله است که در سال 1299 شمسی در گذشه است. وی معتقد به حذف کلمات عربی است. سره نویسی او، وی را به هذیان گویی کشانده است به نحوی که معمولاً کسی کلماتش را نمی فهمد. او در هجو روحانیت سخت کوشیده است.
ویژگی های ادبیات منظوم این دوره:
1.    تمایل به ترویج باستان گرایی ایرانی و ناسیونالیستی
2.    تقلید و تأثیر پذیری از امثال آخوند زاده، میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی و ... در پارسی سره نویسی
3.    گرایش نیست انگارانه و مأیوسانه که ناشی از بریدگی از میراث مستحکم فرهنگ عرفانی فارسی و روی آوری به غرب زدگی مدرن است.
میرزا آقاخان کرمانی دین ستیزی صریح و آشکار بود و نسبت به قرآن بسیار زشت سخن می گفت و این کتاب آسمانی را موهوم می دانست. امثال او عدالتی موهوم برای هخامنشیان ساختهاند.
ادیب الممالک محمد صادق فراهانی در گذشته 1336 قمری نیز از شاعران تجددگرای سطحی است.

 3.  تحمیل قراردادهای استعماری
کشورهای روسیه، انگلیس، فرانسه و آلمان از سال 1206 ه.ش تا سال 1280 ه. ش یعنی در مدت 74 سال 33 قرارداد بر ایران تحمیل کردند . معمولاً نیز در پشت سر هر یک از این قراردادها سر و کله یک یا چند روشنفکر دیده می شود.
این قراردادهای استعماری مخالفت علما و مصلحان را به دنبال داشت و منجر به نهضت ها و انقلاب ها شد. برای نمونه تنها به دو قرارداد اشاره می کنیم:
1.    قرارداد رویتر
 قرارداد «رویتر» در سال1289 قمری (1250 شمسی) با «بارون ژولیوس دو رویتر» بنیانگذار خبرگزاری رویتر بسته شد.
مفاد قرارداد
به موجب این توافقنامه که به صورت قطعی و انحصاری بود، بهره برداری و استخراج کلیه معادن ایران از جمله معادن ذغال سنگ، آهن، مس، سرب، نفت و هر معدن دیگری که در ایران قابل بهره برداری بود بجز طلا و نقره و سنگهای قیمتی، و نیز بهره برداری از جنگها و احداث قنات و کانالهای آبیاری اراضی و همچنین احداث راهآهن و تراموا، ایجاد جادهها، خطوط تلگراف و کارخانههای صنعتی به مدت هفتاد سال و اجازه تمام گمرکات و صدور انحصاری هر گونه محصولات به ایران را به مدت بیستو پنج سال، رویتر انگلیسی با پرداخت 40000 پوند و 60 درصد سود حاصل از این امتیاز را خریداری کرد .
به موجب این امتیاز ایران عملا استقلال سیاسی - اقتصادی خود را از دست میداد و بدون جنگ و خونریزی تبدیل به مستعمره انگلستان میشد.
روس ها به این قرارداد اعتراض کردند و لذا امتیاز تشکیل «بریگارد قزاق» به آنان داده شد گرچه آنان به این مقدار راضی نبودند.
در داخل ایران نیز مخالفت‌های شدیدی با امتیاز رویتر شد که رهبری جناحی از مخالفین واقعی را که بدون هیچگونه منافع شخصی به مخالفت برخاسته بودند مجتهد آگاه و روحانی مبارز مرحوم حاج ملا علی کنی به عهده داشت. او در دو مسأله مهم سیاسی دخالت مستقیم داشت، یکی در مورد فراماسونری، و تشکیلاتی که میرزا ملکم خان به وجود آورده بود به شدت به مخالفت برخاست و تا شاه دستور انحلال و بر چیده شدن آن را صادر ننمود از پای ننشست و دیگری همین امتیاز رویتر که تمام منابع درآمد ایران را به کمپانی انگلیس واگذار کرده بود.
وی به همراه مردم نسبت به این قرارداد اسارت‌بار اعتراض نمود. سرانجام این اعتراضات باعث شد که ناصر الدین شاه آن را قبل از آن که به اجرا در آید ملغی اعلام کند و صدر اعظم خود میرزا حسین خان سپهسالار را که عاقد این قرارداد بود، برکنار نماید .
رویتر که دست خود را از خوان نعمتی که بدست آورده بود کوتاه دید دست از کار نکشید و این موضوع را به مدت هفده سال دنبال کرد .
و ادعای خسارت داشت زیرا گذشته از مخارج هدر رفته، پنجاه هزار لیره به صدر اعظم میرزا حسین خان سپهسالار و پنجاه هزار لیره تنصیفاً به مشیرالدوله، وزیر خارجه (برادر سپهسالار) و ملکم خان سفیر ایران در لندن و مبالغی هم به دیگران داده بود.
  عاقبت با مداخله «ولف» وزیر مختار انگلیس و تصویب شورای وزیران ایران و موافقت شاه و اتابک امتیاز بانک و معادن ایران به مدت 60 سال به پسر رویتر داده شد .
این بانک بعدها به بانک شاهنشاهی ایران تبدیل شد و بعداً بانک شاهنشاهی بریتانیا امتیاز چاپ اسکناس، اجازه توسعه شعبهها در ایالات و حق جمعآوری عوارض بیشتر جادههای جنوبی را نیز به دست آورد .
قرارداد رژی
امتیاز توتون و تنباکو به شرکت رژی و «ماژور تالبوت» داده شد و به وسیله امین السلطان منعقد گردید. مدت اولیة این قرارداد به مدت پنجاه سال و قابل تمدید بود.
ناصر الدین شاه در سال 1889 میلادی (1268 هجری شمسی) سفری به اروپا داشت و در این سفر این قرارداد 15 مادهای را امضاء نمود. شرکت رژی دفتری در تهران و شعبی را نیز در شهرستان ها دایر کرد و صد هزار نفر انگلیسی را وارد ایران کرد. انگلیسی‌ها که به ایران آمدند عامل رواج فساد در ایران شدند. علاوه محموله هایی را نیز وارد ایران کردند که بعدها معلوم شد اسلحه بوده است و این همه مقدمه چینی برای تصرف ایران بود همانند آنچه در هند اتفاق افتاد.
 به دنبال این قرارداد مخالفت هایی از سوی علماء در این زمینه صورت می گیرد، و ابتدا در اصفهان و سپس در شیراز، آنگاه در تبریز توتون و تنباکو تحریم می‌شود، ولی بر اراده شاه چندان تأثیری نمی گذارد. مرحوم آقا نجفی مرحوم حاج آقا منیر الدین بروجردی را که از علماء اصفهان بود برای عرض گزارش عازم عتبات عالیات می کند. وی گزارش تحریم تنباکو ، توسط علمای شیراز را نیز به به مرحوم میرزا می رساند. مرحوم میرزا ابتدا در نامهای از شاه می خواهد قرارداد را لغو کند، ولی شاه به میرزا محمودخان مشیر الوزاره، مأمور خود دستور می دهد میرزا را قانع کند و او به میرزا می گوید دولت قدرت لغو قراداد را ندارد. میرزا در جواب می گوید: «اگر دولت از عهده بر نمی آید، من به خواست خدا آن را بر هم میزنم.» دولت به وقت گذرانی مشغول می شود و میرزا در حکمی چنین مرقوم فرمودند: «بسم ا... الرحمن الرحیم - الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحوکان در حکم محاربه با امام زمان، عجل الله فرجه، است.»
حکم تحریم ابتدا به اصفهان و سپس به تهران می رسد. نکته قابل توجه اینکه در حکم میرزا به جای استفاده از «تحریم» از «حکم محاربه» استفاده شده که هم کوبنده تر است و هم تحریک کننده تر.
حکم میرزا در روز پنجشنبه اول جمادی الاول 1309 هجری قمری به دست میرزای آشتیانی در تهران می‌رسد، و در همان نیمة روز اول حدود صد هزار نسخه از آن منتشر می شود. مردم چپق ها و قلیان ها را شکستند، حتی اراذل و اوباش، و برخی تجار نیز همه موجودی توتون خود را به آتش کشیدند که به دست اجانب نیفتد.
دربار با کمک سفارت انگلیس ابتدا حکم را تکذیب می کند، ولی تأثیری ندارد، سپس به دنبال اختلاف بین علما بر می آید و از میرزای آشتیانی و شیخ زین العابدین مازندرانی مقیم کربلا می پرسند، ولی آنان نیز جواب مناسب را می دهند، و حکومت را مأیوس می کنند. شاه از مرحوم آشتیانی می خواهد یا در مقابل مردم قلیان بکشد و یا تهران بیرون رود و آن مرحوم رفتن را انتخاب می کند، ولی در شهر اعلامیه‌ای پخش شد که: «بر حسب حکم حجة الاسلام میرزای شیرازی اگر تا 48 ساعت دیگر امتیاز دخانیات لغو نشود، یوم دوشنبه آتیه جهاد است، مردم مهیا شوید.»
 این است که حکومت به فکر مصالحه با علما می افتد و آن نیز شکست می خورد و لذا شاه ناچار می‌شود در دی ماه 1270 شمسی (جمادی الاول 1309 قمری) قرارداد را به هم بزند و پانصدهزار لیره را از بانک شاهنشاهی که تازه بنیاد یافته بود گرفته و به کمپانی دادند و این نخستین وام ایران بود. این فتوی در جهت مقابله با بازارخرید ساختن ایران برای اجنبی صادر شده است. چون کشورهای کشورهای مستعمره به محل تأمین مواد اولیه و یا بازار مصنوعات کشورهای استعمار گر تبدیل می شد.
شاگردان میرزا که در نهضت تنباکو دخالت داشتند:
1.    شیخ فضل الله نوری
2.    حاج شیخ محمد تقی نجفی (رونق بخش حوزه کهنسال اصفهان)
اما علماء ایالت مدار عبارت بودند از:
1.    سید علی اکبر مجتهد فال اسیری در فارس
2.    حاج میرزا جواد آقا تبریزی در تبریز
باید توجه داشت که حادثه تنباکو را نباید آن چنان که غرب زدگان سعی کرده اند خلق الساعه و بریده از قبل دانست و تفسیر کرد.
نهضت مشروطیت
حادثة دیگری که در دوران قاجاریه رخ داد و تأثیرات فوق العاده‌ای بر سرنوشت ایران داشت نهضت مشروطیت بود. زمینه های مشروطیت را باید در تحولاتی دید که قبل از آن در ایران اتفاق افتاده بود و تا حدودی ایرانیان را بیدار کرده بود. این تحولات به طور خلاصه عبارتند از:
1.    قیام تحریم تنباکو
2.    مقاومت در برابر امتیازات و قراداد های استعماری و دیدن تأثیر آن
3.    پیدایش مؤسسات جدیدی چون مدارس و مطبوعات
4.    وجود نارسایی های سیاسی اجتماعی همچون بی عدالتی، مالیات های سنگین، نبودن عدالتخانه، گرسنگی مردم و ظلم  و جور حکام.
امین السلطان که صدر اعظم مظفرالدین شاه بود، دو وام بزرگ از روس‌ها گرفت. در وام نخست، ایران تعهد کرد تمام بدهی خود را به انگلستان بپردازد و از این پس، بدون جلب رضایت روس‌ها، از کسی وام نگیرد. در برابر وام دوم، امین السلطان روس‌ها را از امتیازات اقتصادی عمده‌ای بهره‌مند ساخت. افزون بر این، روسها بر امضای یک معاهدة گمرکی پای می‌فشردند. براساس این معاهده که سرانجام در 1281 شمسی (1902م) به امضا رسید بر اقلام وارداتی روس تعرفه‌ای کمتر از 5% ارزش کالا که مرسوم زمان بود، بسته می شد. روس‌ها برای تضمین وام‌ها فردی بلژیکی به نام «نوز» را که به آنها تمایل داشت به عنوان رئیس گمرک ایران تحمیل کرده بودند با تسلط بلژیکی‌ها بر گمرک ایران به دلیل تبعیضی که آنها در مورد بازرگانان ایرانی در مقابل تجار روس روا می‌داشتند شکایات فراوانی از بازرگانی ایرانی می‌رسید. این دو وام و درآمد ناشی از گمرک بیشتر در دو سفر شاه به اروپا در سال‌های 1279 – 1286 شمسی (1907-1900م) هزینه گردید و شرایط اقتصادی بیش از پیش رو به وخامت نهاد. نارضایتی از تسلط بیگانه، بی عدالتی، فقر، وجود نا امنی و مشکل نان موجب اعتراض مردم و فشار بر دولت شد.

مهمترین حوادثی که در بر افروختن آتش خشم مردم مؤثر بود عبارتند از:
1-کردار توهین آمیز مُسیو نوز بلژیکی در پوشیدن لباس روحانی و رقصیدن با آن که سبب بسته شدن بازار و تجمع مردم در حضور روحانیان شد.
2- چوب و فلک کردن دو بازرگان به جرم گران فروختن شکر البته دو بازرگان اصرار داشتند که افزایش بهای شکر وارداتی به دلیل جنگ روسیه و ژاپن سبب بالا رفتن قیمت شکر شده است.
تخریب بانک استقراض روس. این بانک در بازار تهران و در کنار قبرستان تأسیس شد و عملیات توسعه آن موحب شد جنازه ‌ای تازه  بیرون آمد که آن را در چاهی انداختند و این عمل احساسات مردم را جریحه دار کرد و لذا ساختمان بانک را تخریب کردند.
حوادث ماه رمضان سال 1323 ه.ق. که عبارت بودند از: دستگیری برخی شخصیت ها و اهانت به آنان، اهانت بعضی از حکام شهرستانها به علماء همانند چوب خوردن مجتهد کرمانی و دستگیری شعاع السلطنه در فارس، اقدامات آصف الدوله در خراسان، ظلّ السلطان در اصفهان و اهانت حاکم قزوین به یکی از علماء. و اقدامات عسکر گاریچی در راه قم و تهران .
 مردم به رهبری علما در برابر این حوادث لب به اعتراض گشودند. عین‌الدوله که جانشین امین السلطان شده بود در مقابل اعتراض‌ها لجاجت کرد و در نتیجه علما به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت کردند که به مهاجرت صغری مشهور شد. در آنجا برای اولین بار حکومت آشکارا مورد انتقاد قرار گرفت و سخنرانان دربارة ستم کارگزاران حکومت و تیره روزی مردم سخن گفتند.
مردم دولت را برای بازگرداندن سریع علما زیر فشار قراردادند. روحانیان تأسیس عدالتخانه برکناری نوز بلژیکی رئیس گمرک و عین‌الدوله را شرط بازگشت خویش شمردند با پافشاری مردم، دولت ناگزیر خواستِ علما را پذیرفت. به دنبال آن، خشونت کارگزاران دولتی علیه مردم و عدم پایبندی حکومت به تعهداتش سبب گسترش اعتراض‌های مردم و روحانیان شد.
بدین ترتیب، تجمع اعتراض آمیز مردم تهران در مسجد جامع با حمله سربازان به خاک و خون کشیده شد. علما در واکنش به این مساله به قم مهاجرت کردند. این مهاجرت به مهاجرت کبری مشهور است.
در مقابل گروهی با هدایت روشنفکران به بهانه ترس از جان، به سفارت انگلیس پناه بردند. این تحصن یک ماهه در سفارت بیگانه از نقاط مذموم و تاریک انقلاب مشروطه است. متحصنان نخست از شرع احمدی و سنت محمدی سخن می‌راندند، ولی بتدریج این خواسته‌ها تغییر کرد و مضامین فرهنگ غربی در آنها وارد شد. تحصن در سفارت انگلیس فرصت مناسبی برای هدایت نهضت توسط انگلیسی‌ها فراهم نمود. لفظ مشروطه در همین سفارت ورد زبان‌ها شد. قبل از آن خواسته‌ها محدود به عدالتخانه بود. در این زمان تعداد بسیار اندکی معنای مشروطه و تبعات آن‌را می‌دانستند و از میان جمع زیادی که به سفارت انگلیس رفتند تنها چند نفر بودند که واقعاً مشروطه خواه بودند و می‌دانستند چه می‌خواهند.
اعتراضات مردم و علما باعث شد شاه در مقابل این اعتراضات تسلیم شود و در نتیجه در روز 14 جمادی الثانی سال 1324 هجری قمری فرمان خود را صادر کرد که به فرمان مشروطیت ایران معروف شد. متن فرمان چنین است:
«جناب اشرف صدراعظم، از آنجا که حضرت باریتعالی جل‌شأنه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت، اصلاحات مقتضیه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود، چنان مصصم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف به‌ انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد، اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحّه ملوکانه رسیده و بعون‌الله تعالی، مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل ماست، افتتاح و به اصلاحات لازمه امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید و نیز مقرر می‌فرماییم که سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایند تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کماینبغی مطلع و مرفه‌الحال مشغول دعاگوئی دوام این دولت و این مجلس بی‌زوال باشند.
 در قصر صاحبقرانیه به تاریخ چهاردهم جمادی الثانیه ۱۳۲۴ هجری در سال یازدهم سلطنت ما.
صدور این دستخط مردم را قانع نکرد و لذا دستخط دیگری بدین شرح صادر شد:
«جناب اشرف صدراعظم، در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه چهاردهم جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ که امر و فرمان صریحاً در تأسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله ما واقف باشند امر و مقرر می‌داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق سریعاً دایر نموده بعد از انتخابات اجزاء مجلس، فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را مطابق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته مملکت و ملت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند که به شرف عرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد .»
این بود که در تاریخ 23 رجب سال 1324 انتخاباتی طبقاتی صورت گرفت بدین نحو که 120 نماینده، 60 نماینده از تهران و 60 نماینده از دیگر ولایات انتخاب شدند. نمایندگان تهران نیز 30 نفر از اصناف، 10 نفر از تجار و 20 نفر نیز از اعیان انتخاب شدند.
مجلس در روز یکشنبه 18 شعبان همان سال افتتاح شد. ولی سید حسن تقی زاده وارد مجلس شد و زمزمه نوشتن قانون اساسی موجب دو دستگی در مجلس و به تبع آن در جامعه شد. مفهوم مشروطه نه برای مجلسیان و نه برای جامعه روشن نبود. الگوی نوشتن قانون اساسی نیز قانون اساسی بلژیک، فرانسه و بلغارستان بود. این امر موجب مخالفت شدید علماء و به ویژه شیخ فضل الله شد. شیخ فضل الله پیشنهاد نظارت پنج تن از علماء تراز اول را بر مصوبات مجلس ارائه داد ولی با مخالفت شدید مشروطه خواهان روبرو شد. گرچه پیشنها وی در متمم قانون اساسی گنجانده شد.
در اثر تندروی مشروطه خواهان، علی اصغرخان، اتابک اعظم کشته شد و محمد علی شاه از این موقعیت استفاده کرد و با تحریک مخالفان مشروطه مجلس بسته شد. این مسأله غوغایی به پا کرد و به جان شاه سوء قصد شد و او از تهران خارج شد و لیاخوف افسر روسی مجلس را به توپ بست. عده‌ای از مشروطه خواهان فرار کرده و به سفارت انگلیس پناهنده شدند. ولی علمایی همانند سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی پس از آزار و شکنجه تبعید شدند و دوران استبداد صغیر بر کشور حاکم شد.
در این شرایط آیات عظام خراسانی و مازندرانی با صدور حکمی مشروطه خواهان را به جنبش درآوردند. متن حکم چنین بود: «الیوم همّت در رفع این سفاک جبّار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمانان از اهم واجبات است...»
ستارخان و باقرخان کمر همت به اجرای حکم این دو مرجع گرفتند و قیام کردند. عین الدوله 10 ماه تبریز را محاصره کرد و از ورود آذوقه به آن جلوگیری نمود. علما از مردم خواستند بر ضد استبداد و در یاری مردم تبریز بپا خیزند. مردم از اصفهان، رشت و مشهد قیام کردند و هفتم جمادی الثانی 1327 قوای اعزامی از آذربایجان، گیلان و بختیاری تهران را فتح کردند. شاه قاجار به سفارت روسیه پناهنده شد و دوران استبداد صغیر پایان یافت. فاتحان محمد علی شاه را خلع کرده و سلطنت را به احمد میرزا تفویض کردند. ولی چون او بچه بود علی رضا خان عضد الملک نائب السلطنه شد. محمد علی شاه نیز تحت حمایت روس پس از 57روز اقامت در سفارت روسیه، از ایران خارج شد و در شهر «ادسای» روسیه اقامت گزید.
اما متأسفانه روشنفکران ماسونی امور مملکت را به دست گرفتند و علماء و سرداران ملی نظیر باقرخان وستارخان و ضرغام السلطنه بختیاری در حاشیه قرار گرفتند و 16 روز پس از فتح تهران در روز سیزدهم رجب سال 1327 هجری قمری، شیخ فضل الله نوری که حاضر نشده بود زیر بار فراماسونرهای حاکم برود و ننگ پناهندگی به سفارت روسیه را  نیز نپذیرفته بود در میدان توپخانه تهران به دار آویخته شد و این چنین تقدس مرجعیت شیعه به دست روشنفکران شکست شد.
گروه‌های مؤثر در نهضت:
در نهضت مشروطه دو گروه در رأس بودند:
1.    علماء
این گروه ازمتن جامعه دینی برخاسته بودند و درد دین و مردم را داشتند. روحانیون برجسته نهضت مشروطه گروهی در داخل کشور بودند که در رأس آنان آیات عظام: شیخ فضل الله نوری، سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی از تهران، و حاج آقا نورالله اصفهانی از اصفهان، و سید عبد الحسین لاری از فارس قرار داشتند.
گروهی از علماء نیز در خارج از کشور زندگی می‌کردند که در رأس آنان آیات عظام: آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، ملاعبدالله مازندرانی، میرزا حسین تهرانی و میرزا محمد حسین نائینی قرار داشتند. میرزای نائینی به خاطر نوشتن کتاب نتنبیه المله و تنزیه الامه» به نظریه پرداز مشروطه معروف شد.
2.    روشنفکران.
این گروه کسانی بودند که نه اسلام را می شناختند و نه ایران را و نه مردم ایران و نه شناخت دقیق و بنیادین از مبانی نظری توسعه و رشد تمدن غربی داشتند، ولی مجذوب آن شده و ظواهر آنرا تقلید می‌نمودند. در عصر ناصری تعداد تحصیل کرده‌های فرهنگ دیده و روشنفکران آشنا به غرب افزایش یافت. راه‌حل‌هایی که آنان ارائه می‌دادند، حاصل انتقال بدون تعمق اندیشه‌ها و تجربیات دیگران به شمار می‌رفت. این گروه تازه به دوران رسیده که فقط به فکر خدمت به ارباب غربی خود و در فکر بی بند وباری و خوشگذرانی و یا پر کردن جیب خود بودند، با تبلیغات و هیاهوهایی که به راه انداختند، مشروطه را به نفع خویش مصادره کردند و زحمات مردم و علماء را به بیراهه سوق دادند.
پس از تسلط روشنفکران روزنامه‌های تازه تأسیس، که همه وابسته به روشنفکران بودند توهین به مقدسات دینی را شروع کردند و لذا پنج ماه بعد علماء نجف بیانیه شدید اللحنی صادر کردند ولی فایده ای نداشت. حتی سرداران ملی نظیر باقرخان و ستارخان نیز اعلامیه صادر کردند، ولی به گوش مشروطه خواهان تندرو نرفت، بلکه آنان به فکر برداشتن مخالفان از سر راره خود افتادند. این بود که نهضت مشروطه به بیراهه رفت و نه تنها تأثیر مثبتی در سرنوشت مردم ایران نداشت، بلکه مشکلات عدیده‌ای برای آنان به وجود آورد.
پیامد های منفی مشروطه
مشروطه پیامدهای منفی عدیده‌ای برای ایران و مردم آن داشت که ذیلاً به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:
1.    حاکمیت سکولاریسم
مشروطه گرچه با گنجاندن نظارت علماء طراز اول در متمم قانون اساسیش به مردم این امید را می داد که مردم شیرینی زندگی در پناه دین را تجربه خواهند کرد، ولی با انحراف از مسیر اصلی، حکومتی سکولار و در نهایت ضدّ دین را بر کشور حاکم نمود که دین داران هیچگاه طعم تلخ آن را از یاد نخواهند برد. و دست پروردگان آن نیز کسانی شدند که هنوز هم نتونسته‌اند فضای نوررانی انقلاب اسلامی را درک کنند.
2.    دیکتاتوری مدرن
مشروطه گر چه در آغاز نوید مردم سالاری و مشارکت مردم در امور سیاسی را در ذهن و زبان مردم ایران افشاند، ولی در پایان دیکتاتوری چون رضاخان را بر سرنوشت جامعه ایران حاکم نمود. 
3.    سیاست گریزی
مشروطه گرچه به رهبری علماء و روحانیون موفق به بسیج مردم و پیشبرد اهداف خود شد، اما با تسلط فرنگ رفتگان دنیا مدار و دین گریز تصویری از سیاست ارائه داد که مفهومی جز پدر سوختگی را به ذهن متبادر نمی کرد و سیاست گریزی دین داران را در پی داشت.
4.    وابستگی به بیگانه
 مشروطه چون نسخه‌ای بود که بر اساس تفکر فرنگ رفتگان و روشنفکران مقلد غرب و به راهنمایی سفارت انگلیس نوشته شده بود، خطر استعمار را نادیده گرفت و در نهایت وابستگی به بیگانه را برای کشور رغم زد.
5.    مجلس فرمایشی
مشروطه گر چه به ظاهر نوید بخش پایان تصمیم سازی یک فرد در مورد سرنوشت جامعه، و آغاز تصمیم‌گیری مردم از طریق نمایندگانشان در جایی به نام مجلس شورای ملی بود ، اما در نهایت همان نمایندگان را نیز به ابزاری در دست یک فرد و در جهت تحکیم بیشتر پایه های قدرت او تبدیل نمود.
6.    بی بند و باری
مشروطه گرچه به دنبال آزادی و عدالت بود، ولی عدالت را در پس هیاهوی آزادی خواهی گم کرد و از آزادی نیز جز بی بند وباری و بی دینی چیزی را به ارمغان نیاورد.
7.    یأس و نا امیدی
مشروطه گرچه در ابتدا به سان نوری در آسمان ظلمانی ایران درخشید، و بارقه‌ای بر دل‌ها بود، ولی با افول سریع چنان ظلمتی را بر آسمان ایران گسترد، که تا سالیان سال مردم را از حرکت های انقلابی سرخورده و نا امید کرد، و اگر نبود ظلم رضاخان و پسرش از یک سو، و نفس حیات بخش رهبری چون امام خمینی از سوی دیگر، معلوم نبود انقلاب اسلامی به این زودی به وقوع بپیوندد.
8.    روحانیت ستیزی
مشروطه چون عاریت گرفته از بیگانه و بیگانه با فرهنگ و ارزش های مردم ایران بود، نه تنها دین مداران و روحانیت دین مدار را به انزوا کشانید، بلکه به حذف فیزیکی بسیاری از روحانیون طراز اول انجامید. و فرنگ رفتگان دنیا مداری را بر اریکه قدرت نشاند که جز وابستگی به بیگانه و نابودی هویت تاریخی ملت ایران ارمغان دیگری نداشت.
علماء شهید مشروطیت:
در اینجا به نام عده‌ای از علماء اشاره می‌کنیم که یا به دست مشروطه خواهان شهید شدند و یا توسط اراذل و اوباش و با استفاده از هرج به وجود آمده در نهضت مشروطیت به شهادت رسیدند.
1-    حاج میرزا ابراهیم خوئی شارح نهج البلاغه
ابراهیم بن حسین بن علی بن غفار، دنبلی خوئی. در سال 1247 ه. در خوی به دنیا آمد و در سال 1325 ه. در سن 78 سالگی به شهادت رسید. در حیاط خانه‌اش بود که به طرف تیراندازی و شهید شد. جنازه‌اش به نجف منتقل و در آنجا دفن شد .
2-    شیخ جلیل تبریزی
اصلاً تبریزی بود ولی برای ارشاد مردم به سنقر رفت و در حوالی سال 1325 ه.ق. به دست اراذل و اوباش به شهادت رسید .
3-    میرزا محمدباقر اصطهباناتی شیرازی در صفر 1326 ه.ق. در جریان انقلاب مشروطه در شیراز شهید شد .
4-    حاج شیخ فضل الله نوری
در سال 1258 ه.ق. متولد شد. خواهر زاده و داناد مرحوم نوری بود. در 13 رجب سال 1327 ه.ق. توسط انقلابیون مشروطه به دار آویخته شد .
5-    شیخ حسین جوقینی. وی در زنجان حاکم شرع بود و شب پنجشنبه هفتم جمادی الاول 1327 ه.ق. در اثر تیر اندازی مشروطه خواهان به شهادت رسید .
6-    حاج آقا میر بحرالعلوم. در سال 1267 ه.ق متولد شد، در رشت ساکن بود و در سپیده دم یکشنبه 18 ربیع الثانی 1327 ه.ق. در نزدیک قزوین، همراه پسر بزرگش سید جواد به شهادت رسید .
7-    شیخ علی رشتی. در سال 1268 ه.ق در رشت به دنیا آمد. بعد از تحصیل در نجف در سال 1312 ه.ق. به رشت برگشت. در شب پنجشنبه 21 ربیع الثانی 1327 ه.ق. در جریان انقلاب مشروطه توسط تروریست های مشروطه خواه، در داخل خانه‌اش زخمی شد و شب بعد توسط آنان شهید شد، و جسدش به کربلا منتقل و در حرم حضرت اباعبدالله دفن شد .
8-    سید عبدالله بهبهانی رهبر جنبش مشروطه
در سال 1262 قمری در نجف متولد شد. جزء رهبران مشروطه بود. در دوره استبداد صغیر ایران را ترک کرده و به عراق رفت. بعد از سرنگونی محمد علی شاه به ایران بازگشت. بر نوشتن قانون اساسی غیر مغایر با اسلام تأکید کرد. همین تصمیم او موجب گردید مشروطه خواهان در شعبان 1328 ق شبانه او را در خانه‌اش با شلیک گلوله از پای در آورند. در سال 1332 ق جنازه اش به نجف منتقل شد و در آنجا دفن گردید .
9-    میرزا محمود امینی قزوینی که در سال 1329 ق شهید شد .
10-    حاج میرزا عبد الکریم امام جمعه تبریزی روز پنجشنبه هشتم جمادی الاول 1336 به همراه فرزند بیوک آقا که او نیز روحانی برجسته‌ای بود به دست دست طرفداران سکولار مشروطه به شهادت رسید .
11-    ملا قربانعلی زنجانی در 28 یا 29 ربیع الاول 1328 ق شهید شد.
12-    آخوند ملا محمد کاظم خراسانی در 20 ذی الحجه 1329 ق شهید شد.
13-    حاج میرزا حبیب الله خراسانی 27 شعبان 1327 ق. شهید شد.
14-    ثقة الاسلام تبریزی روز عاشورای 1330 ق. شهید شد.
15-    حاجی ملا محمد خمامی رشتی در محرم 1327 به شهادت رسید.
16-    شیخ محمد تقی شوشتری کاظمی در سال 1327 به شهادت رسید .


 
در زمان شاه پول باد آوردة نفت بدون برنامه‌ریزی تبدیل به کالاهای لوکس شد. کشتی ها اینقدر در انتظار تخلیه کالا قرار می‌گرفتند که یکبار در سال 1355 برای هزینه اضافی این تأخیرها 400 میلیون دلار جریمه پرداخت کرد.
اشرف پهلوی، چهره‌هایی در یک آینه، ص 166.
در همین صفحه اشرف خود به وجود کوخ نشینان و شکاف طبقاتی اعتراف می‌کند.
در سال 1327 محمدرضا پهلوی ترور شد. بعد از این ترور مقداری به حزب توده فشار آمد و بدین جهت احسان طبری به شوروی گریخت و تا سال 1336 در شوروی بود. از ان تاریخ نیز به لایپزیک آلمان رفت و تا پیروزی انقلاب در آنجا بود. نام مستعار وی در دائرة المعارف بزرگ شوروی «شاد» است. طبری در نهایت در آلمان شرقی به مقام «دکتر هابیل در فلسف» رسید که عالی‌ترین مدرک تخصصی در کشورهای سوسیالیستی بود. وی به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، روسی، عربی، ترکی استانبولی و آذربایجانی تسلط داشت و با زبان‌های پهلوی، اوستایی و لاتین نیز آشنایی داشت.

وزیران علوم از سال 1357 تا 1384 در اختیار افراد زیر بود:
دکتر نجفی – دکتر فاضل (وزیر علوم و بهداشت و درمان) – دکتر فرهادی- دکتر معین – دکتر توفیقی.
به مدت 27 سال وزارت علوم در اختیار لیبرال‌ها بود و جهاد دانشگاهی را کاملاً در اختیار داشتند.

انگلیسی‌ها بعد از کودتای 28 مرداد به مزایایی دست یافتند که به مراتب بیش از انتظارشان بود.چون در قرارداد کنسرسیوم، 40 درصد نصیب شرکت نفت انگلیس و 14 درصد نصیب شرکت نفت شل (که ان هم متعلق به اگلیسی‌هابود) شد. یعنی انگلیس 54 درصد، امریکا 40 درصد، و فرانسوی‌ها 6 درصد حق بهره برداری از نفت ایران را به خود اختصاص دادند. و علاوه بر آن هم، انگلیسی‌ها 30 میلیون پاوند بابت غرامت نفت از ایران را دریافت داشتند. در حالی که همین انگلیسی‌ها حاضر شده بودند برای جلوگیری از ملی شدن نفت در آخرین روزهای روزهای زمامداری رزم‌آرا غفط در 50 درصد نفت ایان شریک باشند. (ح. ا. مهران، در پاورقی: 3قوط شاه، نوشتة فریدون هویدا، ترجمة: ح. ا. مهران، چاپ هفتم،تهران، اطلاعات، 1374ش، ص 131)



  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۲/۱۶
  • ۱۰۹۸ نمایش
  • علی سلیمانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی