آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

پایگاه فرهنگی در نبرد سایبری

آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

پایگاه فرهنگی در نبرد سایبری

آســمـــــونِ کـریـــمـهـــ

شیعه باید مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد.
امام خامنه ای

آخرین نظرات
پیوندها

سوالات تاریخ تحلیلی

يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۰۷ ب.ظ

سوالاتی در رابطه با تاریخ تحلیلی

برگرفته از کتاب حیات فکری و سیاسی ائمه علیهم السلام (جعفریان)


1- اقوال مربوط به تاریخ ولادت و شهادت امام رضا علیه السلام رابیان کنید.

امام رضا علیه السّلام بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال 148 «1» و به اندکى از آنان، از جمله شیخ صدوق «2» در سال 153 در 11 ذى‏ قعده (یا ذى حجه و یا ربیع الاول) چشم به جهان گشوده است. در تاریخ وفات آن امام اختلاف نظر فراوانى وجود دارد. برخى سال 202 و برخى سال 203 «3» را سال رحلت دانسته ‏اند. از نظر ماه نیز کلینى «4» و شیخ مفید «5» ماه صفر را بدون تعیین روز یاد کرده ‏اند. نوبختى آخرین روز ماه صفر را روز رحلت دانسته «6» و برخى دیگر هفدهم یا بیست و سوم آن ماه و آخر ذى حجه را روز وفات دانسته ‏اند. «7» به نظر مى‏ رسد که در عرف شیعه، سخن نوبختى پذیرفته شده است.
(1). الکافى، ج 1، ص 486؛ الارشاد، ص 341؛ التهذیب، ج 6، ص 83
(2). عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 81. نوبختى سال 151 را نقل کرده است. نک: فرق الشیعة، ص 96
(3). الکافى، ج 1، ص 486؛ الارشاد، ص 341؛ فرق الشیعة، ص 96
(4). الکافى، ج 1، ص 486
(5). الارشاد، ص 341
(6). فرق الشیعة، ص 96
(7). تواریخ النبى و الآل، ص 70


2- درباره تعداد فرزندان امام رضا علیه السلام چه می دانید؟

در تعداد و اسامی فرزندان امام رضا علیه السلام اختلاف است، گروهی آنها را پنج تن پسر و یک دختر نوشته اند، به نامهای محمد قانع ، حسن، جعفر، ابراهیم ، حسین، عایشه
سبط بن جوزی در تذکرة الخواص، پسران حضرت را چهار تن، که با حذف حسین، به شرحی که ذکر شده نام برده است، اما شیخ مفید (ره) بر این است، که امام هشتم علیه السلام را فرزندی جز امام محمد جواد علیه السلام نبوده است و ابن شهر آشوب و طبرسی در اعلام الوری، نیز بر همین اعتقاد می باشند، و آنچه از نظر ما محقق است این است که امام هشتم علیه السلام فرزندی جز امام محمد جواد علیه السلام نداشته اند و آنچه غیر از این گفته شده، به ثبوت نرسیده است و خداوند به حقیقت حال داناتر است.»«1و2»

(1). ر.ک. تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام ص 45و  44، دوازده امام شیعیان ص 384.
(2). دانشنامه حوزه > پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) > امام رضا (علیه السلام) > معرفی نور (امام رضا علیه السلام)


3- آیا آوردن امام رضا به مرو توسط جلودی صحیح است؟

اصفهانى آورده که جلودى مأمور آوردن آل ابى طالب از مدینه به خراسان شده بود و امام على بن موسى الرضا علیه السّلام نیز در میان علویان به خراسان آمده و در هنگام حضور امام در خراسان، بیعت ولایتعهدى صورت گرفته است. «1»

ودر عیون اخبار الرضا آمده است؛ رجاء بن ضحّاک را با بعضى از مخصوصان خود به خدمت آن حضرت فرستاد بسوى مدینه که آن جناب را به سفر خراسان ترغیب نمایند «2».
(1). مقاتل الطالبیین، ص 375
(2) عیون أخبار الرضا 2/ 158


4- باذکر یک نمونه، تلاش امام کاظم علیه السلام برای شناساندن جانشین پس از خود را بیان کنید.

اختلافى که پس از شهادت امام صادق علیه السّلام در مسأله جانشینى آن حضرت به وجود آمد، سبب شد تا این بار پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام، اصحاب، در موضوع جانشینى دقّت و احتیاط بیشترى به خرج دهند و قبل از شهادت آن حضرت، درباره شناخت او اصرار بورزند.
نصربن قابوس مى ‏گوید: به ابو ابراهیم (موسى بن جعفر) عرض کردم: من از پدر شما درباره جانشینش سؤال کردم، شما را معرفى فرمود (فأخبرنى انّک انت هو).
پس به عرض آن حضرت رساندم که وقتى حضرت صادق علیه السّلام به شهادت رسید، میان مردم اختلاف افتاد (ذهب النّاس یمینا و شمالا). من و دوستانم شما را برگزیدیم، اینک ما را مطلع فرمایید که چه کسى جانشین شما خواهد بود؟ امام علیه السّلام، فرزند خود على را معرفى کرد. «1»

(1). الکافى، ج 1، ص 313؛ رجال کشى، ص 451


5- علل پیدایش فرقه ی واقفیه چیست؟

2دلیل عمده دارد.
1- طمع در اموال و ودایعى بود که در زمان زندانى بودن امام کاظم علیه السّلام پیش بعضى از اصحاب آن حضرت جمع شده بود، این موضوع آنان را به انکار وفات آن حضرت و ادّعاى زنده بودن او و انکار جانشینى براى وى و انکار نص درباره امام بعدى واداشت. «1»
2- یکى دیگر از علل پیدایش این انحراف، مفهوم «قائم» و «مهدى» بود که در میان شیعه از قوت زیادى برخوردار بود، باور به مهدویّت یا قائمیت امام کاظم علیه السّلام سبب پیدایش انحراف در شیعه گردید و کسانى بدون امام و در واقع سر در گم رها شدند.

(1). إعلام الورى، ص 303


6- اصطلاحات قطعیه، واقفیه و ممطوره را توضیح دهید.

پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام دو گرایش عمده بنامهاى «قطعیّه» و «واقفیه» پدید آمد. قطعیّه رحلت امام کاظم علیه السّلام را تأیید کرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت. «1» اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام کاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا مهدویت آن حضرت باقى ماند.
شخصى از غلات به نام محمد بن بشیر فرقه‏ اى به نام «ممطوره» به وجود آورد که به حلول و تناسخ عقیده داشت و محرّمات را مباح مى‏ شمرد. این نام را که بر گفته از کلاب ممطوره است، «2» على بن اسماعیل یکى از متکلّمان شیعى بدانان نهاد که بعدها بدان نام شهرت یافتند. «3»

(1). نک: الفرق بین الفرق، بغدادى، تحقیق: محمد زاهد الکوثرى، ص 40. الملل و النّحل، شهرستانى، ج 1، ص 150؛ اصطلاح قطعیّه، بعدها تا زمان امام زمان علیه السّلام به اثناعشریه اطلاق مى‏شد.
(2). سگهایى که به وسیله آب باران خیس شده‏اند، لانّ الکلاب اذا اصابها المطر فهى انتن من الجیف.
(3). نک: الملل و النحل، ج 1، ص 150؛ تعلیقات مقالات و الفرق از مشکور، ص 239

7- افراد شاخص ازاصحاب امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام که مانع از انحراف شیعه شدند را نام ببرید.

افرادى چون هشام بن حکم، هشام بن سالم، یونس بن عبد الرّحمن و على بن اسماعیل از بزرگانى بودند که به طور عمده مانع رسوخ انحرافات در مذهب شیعه شده و از آن پس فرهنگ حدیثى شیعه را با کمک اصول تألیف شده، حفظ کردند.

8- هدف مامون از طرح ولایت عهدی چه بود؟

آنچه از ظاهر رفتار مأمون به دست مى ‏آید آن است که وى با ظرافت خاصى کوشید تا وانمود کند که در این اقدام، خلوص نیت دارد و از سر حق باورى نسبت به حق علویان و نیز علاقه وافرى به امام رضا علیه السّلام دارد دست به این کار زده است.
مأمون در برابر اعتراضى که از سوى هوا خواهان حکومت عباسى در مسأله ولایتعهدى امام رضا علیه السّلام به او شد، مطالبى را بیان کرد که خطوط اصلى سیاست او را در این باره روشن مى‏ سازد: مأمون گفت: این مرد کارهاى خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود مى‏خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن، فریفتگانش بدانند که او آنچنان که ادّعا مى‏ کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او، و همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم در کار ما شکافى به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که با وى این رویّه را پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده ‏ایم، نباید در کار وى سهل انگارى کنیم، بدین جهت باید کم کم از شخصیّت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم بصورتى درآوریم که از نظر آنها شایستگى خلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره ‏اندیشى کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیرى کرده باشیم. «1»
مأمون در آغاز سخنش هدف خود از این اقدام را خاطر نشان کرده است، بدین معنى که اگر امام رضا علیه السّلام ولایتعهدى او را بپذیرد، الزاماً مشروعیت خلافت بنى عباس‏ را پذیرفته است. این نکته که علویان خلافت عبّاسیان را به رسمیّت بشناسند، خود امتیاز بزرگى براى آنها به حساب مى‏ آمد. بدین ترتیب اختلاف و دشمنى دیرینه‏اى که میان این دو خاندان وجود داشت، خود به خود و به نفع عبّاسیان از بین مى ‏رفت.
نکته دیگر این که با آوردن امام رضا علیه السّلام در تشکیلات خلافت، فعالیّتهاى آن حضرت کنترل و محدود شده و او دیگر نمى ‏توانست خود را امام معرفى نماید، زیرا در این صورت مردم را نه تنها به پذیرش ولایتعهدى خود، بلکه حتى براى خلیفه‏اى که جانشینى او را پذیرفته بود مى‏ بایست دعوت نماید. بدین ترتیب جنبه استقلالى عنوان امامت آل على براى همیشه از بین مى ‏رفت.
نکته سوم این که مقام و منزلت امام رضا علیه السّلام با پذیرفتن ولایتعهدى مأمون کاستى یافته و از چشم طرفدارانش خواهد افتاد و دیگر کسى او را به عنوان یک چهره منزّه و مقدس نخواهد شناخت و معلوم خواهد شد که آنچه او ادعا مى‏ کند نه کم و نه زیاد هیچ ندارد.
ابو صلت هروى نیز در تعلیل واگذارى ولایتعهدى به امام رضا علیه السّلام مى ‏گوید: ولایتعهدى را به امام واگذاشت تا به مردم نشان بدهد که او دنیا خواه است و بدین ترتیب موقعیت معنوى خود را پیش از آنها از دست بدهد. «2»
واقعیت این است که مردم همواره احترام خاصّى به علویان به ویژه امامان شیعه قائل بودند و این خود سبب شده بود به آنان اعتقاد و اعتماد بیش از حدّى معمول داشته باشند. هاله‏ اى از تقدس که امامان را فرا گرفته بود، همه را در برابر آنان به خضوع واداشته و یک نوع تسلیم درونى را براى مردم نسبت بدانان به وجود آورده بود. مأمون مى‏ کوشید تا به شکلى این قداست را به هم در ریخته و حد اقل آنها را چون سایر مردمى که وقتى به حکومت رسیدند مرتکب ظلم و فساد مى‏شوند، نشان دهد.
این مسأله را قفطى در کتاب خود شکل روشنى نشان داده است. «3»
از آنجایى که خود خلافت و سیاست از نظر مردم، نوعى آلودگى تلقى مى ‏شد، وارد ساختن یک شخص مهذّب در آن، خود بخود باعث کاهش اثر وجودى او مى‏ گردید. این مسأله که زهد با خلافت نمى ‏سازد آن هم خلافتى که عبّاسیان بنیان‏ گذار آن بودند، موقعیت و منزلت امام را تنزّل مى‏ داد؛ از این رو به عنوان اعتراض، به امام گفته مى ‏شد: شما با آن همه اظهار زهد در دنیا چرا ولایتعهدى مأمون را پذیرفتید؟ امام مى‏ فرمود: قد علم الله کراهتى «4» (خدا مى ‏داند که من از این امر چقدر کراهت داشتم).
وراى اهدافى که ذکرش رفت از نکات دیگرى نیز مى‏توان یاد کرد و آن این که مأمون با این روش، بهتر مى‏توانست امام رضا علیه السّلام را کنترل نماید. بدین ترتیب براى وى- که امام در چنگال خود داشت- مراقبان و محافظان زیادى گذاشته بود تا اخبار امام رضا علیه السّلام را به وى برسانند. «5» این مسأله، سبب جدایى امام از شیعیان واقعى خود نیز گردیده بود. استفاده از طرفداران علویان با آوردن امام رضا علیه السّلام در تشکیلات خلافت، پس از آن که عباسیان به خاطر جنگ مأمون با برادرش امین، از دور او پراکنده شده بودند، امرى بس مهم درباره تهدید و در نتیجه جلب آنها به سوى مأمون مى ‏توانست باشد. «6»

(1). عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 167- 168
(2). عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 241
(3). تاریخ الحکماء، ص 221- 222 به نقل از حیاة الامام الرضا، ص 222
(4). بحار الانوار، ج 49، ص 130؛ علل الشرایع، ص 238؛ حیاة الامام الرضا، ص 244
(5). عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 151- 152؛ حیاة الامام الرضا، ص 213- 214
(6). الصّلة بین التشیّع و التصوّف، ص 223- 224


9- عکس العمل نسبت به ولایت عهدی را تحلیل کنید.

آنچه به عنوان اولین عکس العمل در این باره از طرف امام نشان داده شد این بود که آن حضرت ابتدا از آمدن به خراسان سر باز زد. طبیعى بود که نفس این عمل مى ‏توانست براى مأمون یک پیروزى به حساب آید. امام تا آنجا مخالفت کرد که رجاء بن ابى ضحاک که از طرف مأمون آمده بود، مجبور شد امام را به زور به مرو ببرد.
زمانى که تلاش امام براى نیامدن و نپذیرفتن ولایتعهدى سودى نبخشید، امام در پى آن شد تا از این مسأله در جهت اهداف سیاسى خویش بهره ببرد. در این باره نکته مهم آن بود که امام این اقدام مأمون را، به عنوان اقدامى در شناخت حق علویان در امر خلافت نشان دهد. تا آن زمان خلفاى عباسى چنین حقّى را براى علویان نپذیرفته بودند. این اقدام به خوبى مى‏ توانست بطلان اقدامات خلفاى پیشین را در خلاف این جهت؛ اعم از اموى و عبّاسى نشان دهد
همچنین امام براى خنثى کردن سیاست مأمون در بهره ‏گیرى از ولایتعهدى او، در مقام پاسخ از این که چرا ولایتعهدى را پذیرفتى؟ فرمود: به همان دلیلى که جدّم داخل شورى گردید. «1» و نیز فرمود: قد علم الله کراهتى لذلک، فلمّا خیّرت بین قبول ذلک و بین القتل اخترت القبول على القتل. «2» خدا مى‏داند که من از قبول این امر کراهت داشتم. ولى وقتى در وضعى قرار گرفتم که میان قبول ولایتعهدى یا قتل یکى را مى‏ بایست اختیار کنم، به ناچار پذیرش ولایتعهدى را بر کشته شدن ترجیح دادم. به هر حال امام را به پذیرش ولایتعهدى مجبور کردند و امام هم در برابر کوشید تا مانع از آن شود که مأمون به اهدافش برسد.

(1). عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 140
(2). عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 139


10- آیا امام رضا علیه السلام در مرو، برای فعالیت های علمی، آزاد بود؟

از عبد السلام هروى نقل شده که به مأمون اطلاع دادند: امام رضا علیه السّلام مجالس کلامى تشکیل داده و بدین وسیله مردم شیفته آن بزرگوار مى‏ شدند. مأمون به محمّد بن عمرو طوسى مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نماید. پس از آن امام در حق مأمون نفرین کرد و از جمله چنین فرمود: یا بدیع یا قوىّ یا منیع یا علىّ یا رفیع! صلّ على من شرّفت الصّلاة بالصّلاة علیه و انتقم لى ممّن ظلمنى و استخفّ بى و طرد الشّیعة عن بابى. «1»
اى پدیدآورنده زمین و آسمانها، اى پروردگارى که داراى قدرت بى‏پایانى، اى پروردگارى که تغییر و تبدیلى در او راه ندارد، اى پروردگار بلند مرتبت، درود بفرست بر کسى که نماز را با صلوات و درود به او، شرافت دادى و از کسى که به من ستم روا داشت و مرا سبک کرد و شیعه مرا از در خانه من راند و متفرق کرد، انتقام مرا بگیر.

(1). عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 171


11- جریان نماز عید را توضیح دهید.

از جمله امورى که سبب تیرگى روابط مأمون با امام گردید، رفتن آن حضرت به نماز عید بود. مأمون از امام خواست تا نماز عید را بخواند، امّا امام بر مبناى شرایطى که در ابتداى ولایتعهدى با مأمون کرده بود از پذیرش اقامه نماز عید عذر خواست. مأمون اصرار کرد و امام ناچار قبول کرد و فرمود: پس من همچون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به نماز خواهم رفت. مأمون نیز پذیرفت. مردم انتظار داشتند که امام رضا علیه السّلام همچون خلفا با آداب و رسوم خاصى از خانه خارج خواهد شد، اما شگفت زده دیدند که حضرت با پاى برهنه در حالى که تکبیر مى‏ گوید به راه افتاد. امیران که با لباس رسمى و معمول این گونه مراسم آماده بودند، با دیدن این وضع، یکباره از اسب ها فرود آمده و کفش‏ها را از پا در آوردند و با گریه و تکبیرگویان پشت سر امام به راه افتادند. امام در هر قدم که مى ‏رفت سه بار تکبیر مى‏ گفت. گفته ‏اند که فضل به مأمون گفت: ان بلغ الرّضا المصلّى على هذا السّبیل افتتن به النّاس و الرّأى ان تسأله ان یرجع فبعث الیه المأمون فسأله الرّجوع فدعا ابو الحسن بخفّه فلبسه و رکب و رجع. «1» اگر امام رضا بدین صورت به مصلّى برسد، مردم فریفته او مى‏ شوند، بهتر آن است که از او بخواهى برگردد. پس مأمون فردى را فرستاد و از امام خواست که برگردد. آن حضرت کفش خود را خواست، آن را بپا کرد و سوار بر مرکب شد و بازگشت.
(1). الکافى، ج 1، ص 490؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 149؛ روضة الواعظین، صص 227- 228


12- شواهد دشمنی مامون با امام رضا علیه السلام و شواهدی بر شهادت امام علیه السلام بیان کنید.

در باب شهادت ایشان تقریباً تمام علمای شیعه و عده زیادی از علمای اهل سنت قائلند که آن حضرت مسموم و شهید شده. درباره عامل شهادت اختلاف نظر و اقوالی وجود دارد که به آنها اشاره خواهیم کرد.
قول مشهور این است که آن حضرت توسط مأمون خلیفه عباسی مسموم شده و به شهادت رسیده اند.
برخی از علمای اهل سنت قائلند که مأمون، امام رضا ـ علیه السّلام ـ را مسموم نکرده است. و برای این گفته خود دلائلی هم ذکر می‌ کنند. از جمله آن دلائل این است که مأمون دختر خود را به همسری امام رضا ـ علیه السّلام ـ درآورد. مأمون به برتری علی ـ علیه السّلام ـ در برابر علما استدلال می‌ کرد. بعد از درگذشت امام رضا ـ علیه السّلام ـ مأمون بسیار ناراحت و غمگین بود و... در ادامه خواهیم گفت که به هیچ یک از دلائل در این رابطه نمی توان استناد کرد. عده ای از علمای اهل سنت قائلند که ایشان مسموم شده اند و عامل جنایت، عباسیان (غیر از مأمون) بوده اند. به عنوان نمونه ابن جوزی می‌ گوید: «وقتی عباسیان دیدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولایتعهدی) و به دست علویان افتاد، امام رضا ـ علیه السّلام ـ را مسموم کردند.[1]» این قول نیز چندان صحیح به نظر نمی رسد چرا که «بیشتر مورخین و روات اجماع دارند که مأمون سم را به امام ـ علیه السّلام ـ داده نه غیر او»[2]. علاوه بر اینکه مأمون برای این کار انگیزه هم داشته است.

روایاتی از امام رضا ـ علیه السّلام ـ آمده است که در این روایات آن حضرت شهادت خویش را پیشگویی کرده اند و عامل این جنایت را مأمون دانسته اند. امام رضا ـ علیه السّلام ـ به هرثمه بن اعین می‌ گوید: «موقع مرگ من فرا رسیده است این طاغی (مأمون) تصمیم گرفته مرا مسموم کند...»(3)
روایتی از اباصلت هروی نیز نقل شده که می‌ گوید: مأمون امام رضا ـ علیه السّلام ـ را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.(4)
بنابراین ادله ای که اهل سنت ذکر کرده اند که مأمون امام رضا ـ علیه السّلام ـ را به شهادت نرسانده بی اساس می‌ باشد. چرا که مأمون فردی بود که به خاطر حکومت برادر خویش امین را به قتل رساند و محبوبیت امام رضا ـ علیه السّلام ـ در نزد او از برادرش بیشتر نبود. و گریه ظاهری او بعد از مرگ امام ـ علیه السّلام ـ به جهت منحرف کردن اذهان علویان و طرفداران امام رضا ـ علیه السّلام ـ بوده است.

[1] . باقر شریف القرشی، حیاة الامام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ ، قم، نشر سعید بن جبیر، 1372 هـ.ش، ج 2، ص 371.
[2] . همان.
[3] . محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضی، 1363، ص 178
[4] . فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ص 83ـ82.


13- چگونگی شهادت امام رضا علیه السلام را با توجه به اختلاف روایات بررسی کنید.

در گزارشهای رسیده، دو سبب برای شهادت امام رضا علیه السلام ذکر گردیده است.
گزارش اول: آب انار مسموم
عبد اللَّه بن بشیر نقل می کند: مأمون به من دستور داد تا ناخنهایم را بیش از حد معمول بلند کنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم. من نیز چنان کردم.
روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت: این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده. من نیز چنان کردم. سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد حضرت رضا علیه السّلام رفت و گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: امیدوارم امروز بهتر شوم، مأمون گفت: من نیز بحمداللَّه امروز خوبم. سپس مامون پرسید: آیا امروز پرستاران و خدمتگزاران خدمت شما رسیده اند؟ حضرت فرمود: نه.
مأمون قیافه ای خشمناک به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد (که چرا رسیدگى به حال آن حضرت نکرده ‏اند).
بعد هم گفت: همین الآن آب انار را بگیر و بخور که براى رفع این بیمارى چاره ای جز خوردن آن نیست. عبداللَّه بن بشیر می گوید: مأمون به من گفت: براى ما انار بیاور. من هم آوردم. بعد مأمون رو کرد به من و گفت: با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر. من هم این کار را کردم. مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا علیه السلام خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد. ایشان پس از نوشیدن آن آب انار مسمومی که مأمون به او نوشانید دو روز بیشتر زنده نبودند. (1)
گزارش دوم: انگور آغشته به سَمّ
از محمد بن جَهْم‏ نقل شده که امام رضا علیه السلام به انگور علاقه مند بود. [زمانی که مأمون آهنگ قتل او را کرد] مقدارى انگور براى آن حضرت تهیه کردند و چند روز با سوزن هاى زهر آلود که به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند حبه های آن را آلوده به سمّ کردند. آنگاه آنها را حضور امام رضا علیه السلام آوردند. حضرت رضا علیه السلام پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید. (2)
اباصلت هروی می گوید: وقتی مأمون از محضر امام علیه السلام خارج شد من داخل شدم. همین که حضرت مرا دید به من فرمود: « یَا أَبَا الصَّلْتِ قَدْ فَعَلُوهَا » ؛ اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند. اباصلت می گوید: بعد از این جمله شنیدم که حضرت شروع به حمد و ستایش الهی کرد. (3)

1. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 270
2. همان ص270-271
3. همان ص 270


14- تبلیغات ضد علوی بنی عباس و برخورد امام رضا علیه السلام با آن را بیان کنید.

عباسیان به منظور طرد علویان از جامعه به شیوه ‏هاى دیگرى نیز متوسّل مى‏ شدند که از مهمترین آنها تبلیغات زهرآگین آنان در شکل‏هاى مختلف به هدف بى‏ اعتبار کردن شخصیّت علمى علویان نزد مردم بود. خدشه وارد ساختن به تصورات مردم درباره عظمت خاندان رسالت، تنها هدف مهمى بود که از طرق مختلف توسط عباسیان دنبال مى‏ شد و در هر زمان، متناسب با شرایط و اوضاع و احوال آن زمان به تبلیغات خود شکل مى‏ دادند. جعل حدیث و نسبت دادن آن به ائمه اهل بیت علیهم السّلام به منظور تخریب شخصیّت آنها در میان مردم نیز نوع دیگرى از تبلیغات بود که غیر عبّاسیان هم در آن نقش فعالى داشتند.
امام رضا علیه السّلام پرده از روى این سیاست خطرناک نیز برداشت و در روایاتى که از آن حضرت آمده، فرمود: مخالفان ما احادیثى درباره فضائل ما از پیش خود ساخته و به ما نسبت مى‏ دهند که از این کار نظر خاصى دارند، و این احادیث بر سه دسته تقسیم مى‏ شود:
الف: روایات غلوآمیز که ما را بالاتر از آنچه هستیم نشان مى ‏دهد.
ب: روایات تقصیر که ما را پایین‏تر از آنچه هستیم نشان مى ‏دهد.
ج: روایاتى که در آن به عیوب دشمنان ما تصریح شده است.
مردم وقتى روایات غلوآمیز را مى ‏بینند، شیعیان ما را تفکیر کرده و عقیده به ربوبیّت ما را بدانها نسبت مى‏ دهند و وقتى روایات دسته دوم را مى‏ بینند، به ما در حد همانها اعتقاد پیدا مى ‏کنند و وقتى عیوب دشمنان ما را مى‏ شنود به ما همان نسبتها را مى‏ دهند. «1»

(1). بحار الانوار، ج 26، ص 239 از عیون اخبار الرضا، صص 167- 168


15- محورهای مباحث کلامی در عصر امام رضا علیه السلام چه بود و حضرت در تبیین آنها چه نقشی داشت؟

از آنجا که امام رضا علیه السّلام مدتى در سمت ولایتعهدى، برخوردهاى آشکارترى در این زمینه داشت، این مناظرات بیشتر پیش مى‏آمد، به ویژه که مأمون هم در اوائل، به دلایل متعددى به منظور ترتیب و تشکیل چنین جلساتى سعى وافرى از خود نشان مى‏داد.
در میان این مباحث، آنچه از همه بیشتر مطرح مى‏شد، بحثهاى مربوط به امامت بود که یک پایه آن بر عقل و پایه دیگرش بر نقل استوار بود. البته مباحث مختلف مربوط به توحید، به ویژه مبحث صفات خداوند، از جمله صفت عدل که ارتباط مستقیمى با موضوع جبر و اختیار داشت، از داغ‏ترین بحثهاى کلامى در طول چندین قرن، در میان مسلمانان بود.
امام به تفصیل به بررسى این موارد پرداخته وبا تبیین موارد مختلف و پاسخ گویی به شبهات، موضوع را برای همه خصوصاً شیعیان روشن می ساخت.


16- چگونگی گسترش تشیع در ایران پس از هجرت امام رضا علیه السلام به این دیار را توضیح دهید.

از نظر تاریخى، تردیدى نیست که وجود قبر امام در این محدوده، موجب گسترش تشیع بوده است. تماس شیعیان این ناحیه با امام و نگارش نامه ‏هایى به آن حضرت و طرح سؤال و گرفتن پاسخ، یکى از شواهد این امر است. مجموعه نامه ‏هاى امام به افراد مختلف در توضیح مبانى شیعه به راحتى، گستردگى آن را نشان مى‏ دهد؛ نامه‏ هایى از قبیل تبیین جایگاه اهل بیت در کتاب و سنّت. «1» برخى از مسائل کلامى «2» و نیز مسائل اختلافى میان شیعه و سنى مانند مسأله ایمان ابو طالب «3»، توضیح مصداق شیعه «4»، توضیح مصداق صحابى «5» و معناى اولى الأمر «6» و جز آن. این پاسخها آموزه ‏هایى بود که براى شیعیان به عنوان دیدگاه قطعى پذیرفته مى ‏شد.
(1). الکافى، ج 1، ص 223؛ بصائر الدرجات، ص 118؛ بحار، ج 23، ص 336
(2). نک: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16
(3). معادن الحکمه، ج 2، ص 176
(4). قرب الاسناد، صص 203، 206
(5). عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 87
(6). تفسیر العیاشى، ج 1، ص 360؛ بحار، ج 23 ص 296


17- درباره ی تاریخ ولادت، شهادت و مادر بزرگوار امام جواد علیه السلام چه می دانید؟

کلینى، شیخ مفید و شیخ طوسى تولّد آن حضرت را در ماه رمضان دانسته ‏اند. «1»
شیخ مفید روز آن را پانزدهم رمضان «2» و شمارى دیگر از مورخان «3» آن را در نوزدهم ماه مزبور دانسته‏ اند. تولّد آن حضرت بدون تردید در سال 195 هجرى بوده است. «4»
رحلت آن حضرت، به نقل کلینى و شیخ طوسى و نوبختى، «5» در آخر ذى‏ قعده سال 220 هجرى است. «6» مسعودى آن را در پنجم ذى حجه دانسته «7» و برخى منابع‏ ششم ذى حجه را نقل کرده‏اند. «8»
مادر آن حضرت سبیکه [سکینه‏] نوبیّه «9» و به روایت دیگر خیزران بوده که او را از خانواده امّ المؤمنین ماریه قبطیه دانسته ‏اند. «10» نام مادر آن بزرگوار، ریحانه نیز ذکر شده است، به نوشته نوبختى نام این بانو درّه بوده که بعدها او را خیزران خوانده ‏اند. «11»

(1). الکافى، ج 1، ص 492؛ الارشاد، ص 297؛ التهذیب، ج 6، ص 90
(2). مسار الشیعة، ص 7
(3). اثبات الوصیه، ص 209؛ کشف الغمه، ج 2، ص 343؛ روضة الواعظین، ص 289؛ اعلام الورى، ص 344؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 379
(4). در تواریخ النبى و الآل، ص 38 به خطا آمده که «و کیف کان فلا خلاف فى سنته، سنة خمس و سبعین و مائة» که باید «خمس و تسعین و مائة» باشد.
(5). الکافى، ج 1، ص 497؛ التهذیب، ج 6، ص 90؛ فرق الشیعة، ص 100
(6). تنها در مروج الذهب، سال رحلت، 219 هجرى ذکر شده که درست نیست. نک: ج 3، ص 464
(7). اثبات الوصیه، ص 220؛ مروج الذهب، ج 3، ص 464
(8). تاریخ بغداد، ج 3، ص 55؛ در آنجا آمده است که حضرت در روز سه شنبه ششم ذى حجه سال 220 درگذشت.
(9). «نوبه» به سرزمینهاى وسیعى واقع در جنوب مصر اطلاق مى‏شود، مردم آن نصرانى هستند و روایتى نیز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله درباره خوبى مردم این دیار نقل شده است، معجم البلدان، ج 5، ص 309
(10). الکافى، ج 1، ص 492؛ التهذیب، ج 6، ص 90
(11). فرق الشیعة، ص100


18- آیادرباره ی امامت امام جواد علیه السلام اختلافی نیز در شیعه پدید آمد؟چرا؟ و چگونه مرتفع شد؟
به نوشته برخى از مورّخان: در این جریان، شیعیان به حیرت افتاده و میان آنان اختلاف پدید آمد؛ چنانکه شیعیان دیگر شهرها نیز متحیّر شدند. «1» به همین جهت، گروهى از آنان در منزل عبد الرحمن بن حجّاج گرد آمده، ضجّه و ناله سر دادند. «2» این مشکل براى شیعیان، که مهمترین رکن ایمان را اطاعت از امام معصوم دانسته و در مسائل و مشکلات فقهى و دینى خود به وى رجوع مى‏ کردند، از اهمّیت بسیار برخوردار بود و نمى ‏توانست همچنان لا ینحل بماند. البته براى شیعیان مسلّم بود که امام رضا علیه السّلام فرزند خود امام جواد علیه السّلام را به جانشینى برگزید، ولى مشکل ناشى از خردسالى آن حضرت، آنان را بر آن مى ‏داشت تا براى اطمینان خاطر، به کاوش و جستجوى بیشترى در این باره بپردازند.
در میان نصوصى که درباره جانشینى امام جواد علیه السّلام از حضرت رضا علیه السّلام بر جاى مانده، به ویژه خاطر نشان شده است که امام رضا علیه السّلام فرزند خردسالش امام جواد را به جانشینى خود برگزید و با این که هنوز فرصت زیادى براى این کار وجود داشت، به جانشینى او اصرار مى‏ورزید تا آنجا که در برابر اشاره برخى از اصحاب به سن اندک امام جواد علیه السّلام با اشاره به نبوّت حضرت عیسى علیه السّلام در دوران شیرخوارگى فرمودند:
سنّ عیسى هنگامى که نبوّت به وى اعطا شد، کمتر از سن فرزند من بوده است. «3»
امام رضا علیه السّلام در موارد متعدد و مناسبتهاى گوناگون، امامت فرزند بزرگوارش را گوشزد کرده و اصحاب بزرگ خود را در جریان امر گذاشته است. در واقع، استقرار اکثریت اصحاب امام رضا علیه السّلام بر امامت حضرت جواد علیه السّلام که پشتوانه‏ اش همین فرمایشات امام رضا علیه السّلام بوده، بهترین دلیل بر حقانیّت امامت آن بزرگوار است؛ زیرا فقها و محدثان شیعه، در پذیرش امامت امامان، دقت عجیبى از خود نشان مى‏دادند و همان گونه که گذشت، با وجود نص، تنها بعد از سؤالات علمى متعدد، امامت آنان را مى‏ پذیرفتند. این بدان دلیل بود که گاه نص نسبت به چند نفر ابراز مى‏ شد تا دشمن حساسیت روى شخص خاصى نداشته باشد.

(1). دلائل الامامه، ص 204
(2). عیون المعجزات، 119
(3). روضة الواعظین، ص 203


19- آیا امام جواد علیه السلام به مرو نیز سفر داشته اند؟ چه زمانی؟
در این که آیا در این مدت، امام جواد علیه السّلام به منظور دیدار پدر به طوس رفته است یا نه، تنها ابن فندق در تاریخ بیهق نقل کرده است که آن حضرت در سال 202 به طوس آمد و با پدر بزرگوارش دیدار کرد. متن گزارش ابن فندق در این باره چنین است:
و محمد بن على بن موسى الرضا علیه السّلام که لقب او تقى بود، از راه طبس مسینا، دریا عبرت کرد- «1» که آن وقت راه قومس [دامغان‏] مسلوک نبود و آن راه را در عهدى نزدیک مسلوک گردانید- به ناحیت بیهق آمد و در دیه ششتمد نزول کرد و از آنجا به زیارت پدر خویش على بن موسى الرضا علیه السّلام رفت در سنه 202. «2»
این گزارش در مصادر دیگر نیامده و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا علیه السّلام چنین برمى‏آید که امام جواد علیه السّلام آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها براى غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور یافت. البته محتمل است که پیش از آن، یک بار به طوس آمده باشد. با دقت در خبر مذکور، چنین به نظر مى  ‏رسد که ابن فندق، به احتمال، گزارش خود را از تاریخ نیشابور حاکم نیشابورى گرفته است.

(1). عبارت در اصل چنین است.
(2). تاریخ بیهق، ص 46


20- امام جواد علیه السلام چند بار و چرا به بغداد آمده اند؟
بر اساس برخى نقلها، مأمون پس از ورود به بغداد- در سال 204- بلافاصله امام جواد علیه السّلام را از مدینه به بغداد فرا خواند. «1»
بنابر روایتى که از ابن طیفور، ابن اثیر و برخى دیگر نقل شده، و درستى آن کاملا محتمل است: هنگامى که مأمون در سال 215 به تکریت وارد شد، امام جواد علیه السّلام نیز از مدینه به بغداد رسیده بود. آن حضرت براى ملاقات با مأمون به شهر تکریت رفت و در آنجا بود که ام فضل بدو پیوست. سپس آن حضرت تا فرارسیدن موسم حج، در بغداد، در منزل احمد بن یوسف، که در کنار دجله بنا شده بود، اقامت فرمود و آنگاه با خانواده خویش براى انجام مراسم حج به مکّه رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و در آنجا ماندگار شد. «2»
بر اساس این روایت، امام تنها همین مدت کوتاه را در بغداد اقامت گزیده است؛ گرچه احتمال اقامت آن حضرت در بغداد در زمانهاى دیگر منتفى نیست‏.

(1). الحیاة السیاسیة للامام الجواد علیه السّلام، ص 65
(2). تاریخ الطبرى، ج 7، ص 190، حوادث سال 215؛ تاریخ بغداد، ج 3، صص 54- 55؛ مسند الامام الجواد، ص 55؛ الحیاة السیاسیة للامام الجواد علیه السّلام، ص 79


21- علت و چگونگی شهادت امام جواد علیه السلام را بنا براقوال مختف بازگو کنید.
مرحوم شیخ مفید، با اشاره به روایتى درباره مسمومیت و شهادت امام جواد علیه السّلام، شهادت آن حضرت را مشکوک دانسته است. «1» افزون بر روایات مذکور که در مصادر متعدد آمده، «2» قرائنى هم که گذشت، دلالت بر این امر دارد. بنا به روایت مستوفى، عقیده شیعه بر این است که معتصم آن حضرت را مسموم نموده است. «3»
ام فضل پس از مرگ پدر، امام را در بغداد مسموم کرد و راه یافتن او به حرم خلیفه و برخوردارى از مواهب موجود در آن، نشانى از آن است که این عمل به دستور معتصم و به دستور او عنوان شده است. «4»
شاهد دیگر آن است که امام جواد علیه السّلام هنگام سفر به بغداد در سال 215، جانشینى براى خود تعیین نفرمود، ولى در آستانه سفرى که به دستور معتصم به بغداد رفت، جانشین خود را تعیین فرمود و این خود نشانه آن است که امام خطرناک بودن سفر را دریافته بود.
(1). الارشاد، ص 326

(2). الفصول المهمّه، مالکى، ص 276
(3). تاریخ گزیده، صص 205- 206
(4). الکافى، ج 1، ص 323


22- چرا امام جواد علیه السلام به مناظرات کشیده می شد؟ جریان ابن اکثم را باز گو کنید.
امام جواد علیه السّلام از دو جهت به مناظرات علمى کشانده مى‏ شد:
نخست از طرف شیعیان خود که با توجه به سن کم آن حضرت مى‏ خواستند علم الهى امام را دریابند؛ بنا بر این طبیعى بود که مجالس متعددى بدین منظور ترتیب داده مى‏ شد.
دوم از حکومت، به ویژه مأمون و معتصم، دو خلیفه معاصر آن حضرت. از آنجا که شیعیان، مدعى علم الهى براى امامان خود بودند، خلفا مى ‏کوشیدند با تشکیل مجالس مناظره، آنان را رو در روى برخى از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخى از پرسش ها درمانده شوند و شیعیان از این رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهى نزد ائمه اهل بیت علیهم السّلام) دچار مشکل شوند و از پیروى آنها خوددارى کنند.
تصمیم گرفتند یحیى بن اکثم «1» را که از قضات بنام و فقیهى مشهور بود، براى مناظره با امام برگزینند و پس از جلب موافقت یحیى، از او خواستند تا سؤال دشوار و پیچیده ‏اى را براى مناظره آماده کند و به او قول دادند در صورتى که امام جواد علیه السّلام را در جریان مناظره به عجز وادارد، اموال و اشیاء نفیسى به وى خواهند داد. سپس، روزى را براى این کار تعیین کردند و در آن روز همه عباسیان و نیز امام جواد علیه السّلام و یحیى بن اکثم، و حتى شخص مأمون در مجلس حضور داشتند.

ابتدا یحیى بن اکثم اجازه خواست تا پرسش هاى خود را در مقابل امام مطرح کند. پس از کسب اجازه از مأمون، از حضرت جواد علیه السّلام نیز اجازه خواست و پس از آن که امام آمادگى خود را اعلام کرد، یحیى از ایشان پرسید:
محرمى که حیوانى را کشته، وظیفه ‏اش چیست؟ امام در جواب از وى پرسید:
آیا فرد محرم، صید را در حرم کشته یا در بیرون از آن؟ آیا محرم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمدا آن را کشته یا به خطا؟ آیا محرم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ محرم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ محرم در حال عمره بوده یا حج؟
با این فروضى که امام جواد علیه السّلام براى مسأله مطرح کرد، یحیى حیرت زده و درمانده شد تا جایى که همه حضار از رنگ باختن چهره‏اش، شکست او را به وضوح دریافتند. آنگاه مأمون با ابراز رضایت از وضعى که پیش آمده بود، رو به آل عباس کرد و گفت: آیا شناخت درست مرا از امام جواد علیه السّلام فهمیدید؟ سپس دخترش ام فضل را به‏ عقد آن حضرت درآورد و مهریه را همان مهریه حضرت زهرا علیها السّلام قرار داد. پس از آن که حاضران مجلس را ترک کردند، مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروضى را که در جواب یحیى بن اکثم مطرح کرده بود بدهد. امام به یکایک آنها پاسخ داد. آنگاه امام از یحیى بن اکثم چنین پرسید: مرا از مردى خبر ده که زنى در اوایل صبح بر او حرام بود؛ روز که بالا آمد آن زن بر وى حلال شد و هنگام ظهر دوباره بر او حرام گردید و در موقع عصر حلال شد و در وقت غروب آفتاب بار دیگر بر او حرام شد و در وقت عشا، حلال و در نیمه شب باز بر او حرام و هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله این زن چیست و چگونه مرتّبا بر او حلال و حرام مى ‏شود؟
یحیى بن اکثم از پاسخ به این سؤال واماند و از امام خواست تا خود جواب مسأله را روشن کند. آن حضرت فرمود: این زن، کنیز شخص دیگرى بوده که بر این مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریدارى کرد و بدین ترتیب بر او حلال شد، ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت دوباره بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار کرد و در نتیجه به او حرام شد و در وقت عشا کفاره ظهار را داد دوباره به وى حلال شد. نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.
مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتى کرد و گفت: کمى سنّ مانع از کمال عقل براى این خاندان نمى‏ شود. «2»
در صورتى که زمان ازدواج رسمى امام با ام فضل سال 215 باشد، سن آن حضرت هنگام مناظره مذکور بیست سال بوده است. در ادامه همین روایت آمده است که امام پس از مراسم عقد، ام فضل را با خود به مدینه برد؛ بنابراین باید مناظره مورد بحث در سال 215 اتفاق افتاده باشد.

(1). به نقل ذهبى یحیى از فقیهان بزرگ بوده و به سال 242، درگذشته است؛ میزان الاعتدال، ج 4، صص 361- 362
(2). الارشاد، صص 46- 51؛ الفصول المهمّه، صص 267- 271؛ تفسیر القمى، ج 1، ص 183؛ درباره قسمت اخیر نک: تحف العقول، ص 335


23- مناظره ی امام جواد علیه السلام و ابن اکثم درباره ی فضائل خلفا را توصیف کنید.
یحیى بن اکثم پرسش هاى دیگرى نیز- از جمله مسائلى درباره خلفاى نخستین- از امام جواد علیه السّلام پرسید؛ ابتدا روایتى را مطرح کرد که در ضمن آن چنین آمده:
جبرئیل از طرف خدا و رسولش صلّى اللّه علیه و آله گفت: از أبو بکر سؤال کن، آیا او از من راضى است؟ من که از او راضى هستم. امام در آن مجلس که تعداد زیادى از علماى اهل سنت حضور داشتند فرمود: من منکر فضل ابو بکر نیستم، ولى کسى که این‏ روایت را نقل کرده، مى ‏بایست به روایتى که از رسول خدا نقل شده و همه حدیث‏ شناسان صحت آن را پذیرفته ‏اند توجه داشته باشد، مبنى بر این که، آن حضرت در حجة الوداع فرمود: نسبت سخنان دروغ و ساختگى بر من زیاد شده و پس از این زیادتر خواهد شد (قد کثرت الکذّابة علىّ)، کسانى که دروغ بر من مى‏ بندند جایگاه شان از آتش پر خواهد شد. هنگامى که حدیثى از طرف من به شما مى‏ رسد، آن را بر کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید، در صورتى که با آن دو موافقت داشت آن را بپذیرید وگرنه کنارش گذارید. اکنون حدیثى که تو نقل مى‏کنى، با کتاب خدا موافق نیست؛ زیرا خداوند در قرآن مى‏فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ.» «1» آیا خدا از رضا و سخط أبو بکر آگاهى نداشت که از او مى‏پرسد؟این عقلا محال است.
پس از آن یحیى درباره روایت «مثل أبى بکر و عمر فى الأرض کمثل جبرئیل و میکائیل فى السّماء»؛ مثل أبو بکر و عمر روى زمین، مثل جبرئیل و میکاییل در آسمان است. امام در جواب فرمود: محتواى این روایت درست نیست؛ زیرا جبرئیل و میکاییل همواره بندگى خدا را نموده و لحظه‏اى به او عصیان نکرده‏ اند، در حالى که أبو بکر و عمر پیش از آن که اسلام بیاورند، سالهاى طولانى مشرک بوده ‏اند. آنگاه یحیى از حدیث «ابو بکر و عمر سیّد اکهول أهل الجنّة» پرسید. امام فرمود: در بهشت جز جوان کسى وجود نخواهد داشت تا آن دو نفر، سیّد و سرور پیران آن باشند.
یحیى درباره حدیث «انّ عمر بن الخطاب سراج أهل الجنّة» سؤال کرد. امام فرمود:
در بهشت ملائکه مقربین خدا و آدم و محمد صلّى اللّه علیه و آله و کلیّه انبیاى عظام حضور خواهند داشت، آیا نور آنان براى روشن کردن بهشت کافى نیست که نیاز به نور خلیفه دوم‏ باشد؟
یحیى از حدیث: «انّ السکینة تنطق على لسان عمر» سؤال کرد. امام فرمود: من منکر فضل عمر نیستم، اما أبو بکر که افضل از وى بود، بالاى منبر مى‏ گفت: «انّ لى شیطانا یعترینى، فاذا ملت فسدّدونى.»
یحیى گفت: درباره این حدیث چه مى‏ گویید که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «لو لم أبعث لبعث عمر»؟ امام فرمود: کتاب خدا صادق‏تر است که مى ‏فرماید: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ؛ «1» خداوند که از انبیا براى اداى صحیح و درست رسالتشان پیمان گرفته و آن بزرگواران لحظه‏اى به وى شرک نورزیده ‏اند، چگونه ممکن است بر خلاف پیمان خود، شخصى را که بخشى از عمرش را در حال شرک به خدا گذرانده به پیامبرى برگزیند؟ همچنین روایت شما با حدیث صحیح «نبّئت و آدم بین الروح و الجسد» که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مباینت دارد. یحیى گفت: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «ما احتبس عنّى الوحى قطّ الّا ظننته قد نزل على آل خطّاب»؛ وحى بر من متوقف نشد، مگر آن که گمان کردم بر آل خطاب نازل مى‏ شود. امام فرمود: براى پیامبران جایز نیست حتّى لحظه ‏اى در رسالت خود دچار تردید شوند.
از طرف دیگر خدا مى‏ فرماید: اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ: «2» چگونه ممکن است که نبوّت از برگزیده خدا به کسى که مدّتها بود شرک ورزیده است منتقل شود؟
یحیى گفت: از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «لو نزّل العذاب لما نجى الّا عمر»؛ امام فرمود: این روایت با قرآن که مى‏ گوید: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ؛ «3» سازگار نیست و حجّت نتواند بود. «4»

(1). احزاب (33): 7
(2). حج (22): 75
(3). انفال (8): 33
(4). الاحتجاج، ج 2، صص 245- 249


24- امام جواد علیه السلام چه میراث علمی برجای نهاد؟
کوتاه بودن عمر آن حضرت، سبب شد تا زمینه بسط روابط با شیعیانش کمتر به وجود آید. در عین حال، علاوه بر مطالبى که درباره اصحاب و یا کتب آنها از امام جواد علیه السّلام روایت شده، بیش از دویست و بیست حدیث پیرامون مسائل مختلف اسلامى از آن حضرت در دسترس ما قرار دارد. طبیعى چنان است که در شرایط سیاسى آن روز، نامه ‏هاى زیادى از دست رفته باشد. نیز گفتنى است که تعداد یکصد و بیست نفر، احادیث صادره از آن حضرت را روایت کرده ‏اند. «1» شیخ طوسى یکصد و سیزده تن از راویان حدیث امام جواد علیه السّلام را برشمرده است.
از این مقدار حدیث که از آن امام نقل شده، مى‏ توان به عظمت علمى و احاطه او بر مسائل فقهى، تفسیرى و عقیدتى و نیز دعا و مناجات پى برد، چنان که در لابلاى کلمات قصار، زیبایى که از آن حضرت بر جاى مانده، کمالات اخلاقى وى بخوبى نمودار است.بخشى از کلمات قصار امام را ابن صباغ مالکى در الفصول المهمه آورده است؛ چنانکه در تحف العقول و مصادر دیگر نیز از این دست کلمات فراوان یافت مى ‏شود. بخش عمده روایات فقهى امام را باید در نامه ‏هایى که در پاسخ اصحاب به بلاد مختلف اسلامى فرستاده ‏اند جستجو کرد.

(1). این بر اساس شمارش آقاى عطاردى، در مسند الامام جواد علیه السّلام است.


25- چگونگی برخورد امام جواد با فرق منحرف زمان خود را توضیح دهید.
امام جواد علیه السّلام در برابر فرقه‏ هایى که در دوران آن حضرت وجود داشتند، شیعیان خود را از این نظر که این فرقه‏ ها چه مواضعى در مقابل آنان به خود گرفته‏اند راهنمایى مى‏ فرمود. یکى از این فرقه‏ ها اهل حدیث بودند که مجسّمى مذهب بوده و خدا را جسم مى ‏پنداشتند. امام درباره آنان به شیعیان مى‏ فرمود که اجازه ندارند پشت هر کسى که خدا را جسم مى ‏داند نماز گزارده و به او زکات بپردازند. «1»
واقفه، یکى دیگر از فرقه‏ هاى موجود انشعابى از شیعه در زمان امام جواد علیه السّلام بود که به صورت مشکلى در مقابل شیعیان مطرح شده بود. آنان کسانى بودند که پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام بر آن حضرت توقّف کرده و امامت فرزندش على بن موسى الرضا علیه السّلام را نپذیرفتند. وقتى از امام درباره خواندن نماز پشت سر واقفى مذهبان سؤال شد، آن حضرت در جواب، شیعیان خود را از این کار نهى کردند. «2»
زیدیه نیز فرقه‏اى بود منشعب از شیعه که پیش از این در فصل مربوط به زندگى امام صادق علیه السّلام مطالبى درباره آنها و مواضعشان نسبت به امامان علیهم السّلام گفتیم.
دشمنى زیدیه با امامیه و طعن آنها بر امامان علیهم السّلام سبب موضع‏گیرى تند ائمه در برابر آنها شد؛ چنانکه در روایتى از امام جواد علیه السّلام واقفیه و زیدیه مصداق آیه: وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبة؛ «3» خوانده شده و در ردیف ناصبى‏ ها قرار گرفتند. «4»
غلات نیز به سبب آن که در بدنام کردن شیعه سهم بسزایى داشتند، مورد تنفر امامان بودند. خطر اینها براى شیعیان بسیار جدّى بود؛ زیرا آنها به نام امامان علیهم السّلام روایاتى را جعل کرده و بدین وسیله شیعیان را که پیرو ائمه علیهم السّلام بودند به انحراف‏ مى‏ کشاندند.
امام جواد علیه السّلام درباره ابو الخطاب که از سران غلات بود، فرمودند: لعنت خدا بر ابو الخطاب و اصحاب او و کسانى که درباره لعن بر او توقف کرده و یا تردید کنند. «5»
آنگاه امام به ابو الغمر، جعفر بن واقد و هاشم بن ابى هاشم اشاره کرد و پس از تذکر در باره بهره‏گیرى آنها از ائمه علیهم السّلام به منظور بهره‏کشى از مردم، آنان را در ردیف ابو الخطاب دانستند؛ حتى در روایتى به اسحاق انبارى فرمودند: دو تن از غلات به نامهاى ابو المهرى و ابن ابى الزرقاء- که خود را سخنگویان امامان علیهم السّلام قلمداد مى‏کردند- به هر طریقى هست باید کشته شوند. اسحاق در صدد اجراى دستور امام بود، ولى آن دو از دستور امام مطلع شده و خود را از دید اسحاق مخفى کردند. دلیل این تصمیم امام، نقش بسیار حساس آنان در منحرف ساختن شیعیان ذکر شده است. «6»

(1). التوحید، ص 101؛ التهذیب، ج 3، ص 283
(2). کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 379
(3). غاشیه (88): 2 و 3
(4). رجال کشى، ص 391؛ مسند الامام جواد علیه السّلام، ص 150
(5). رجال الکشى، ص 444
(6). همان، ص 444


26- سازمان وکالت در عصر امام جواد علیه السلام چگونه فعالیت داشته اند؟ دو تن از برجستگان وکلای حضرت را معرفی کنید؟
شیعیان امامى در سر تا سر بلاد اسلامى زندگى مى‏کردند. بسیارى از آنان در بغداد، مدائن و سواد عراق «1» و عده‏ اى نیز در ایران و یا سایر نقاط کشورهاى آن روز بسر مى‏ بردند. اینها علاوه بر ارتباط از طریق وکلاى آن حضرت، در ایام حجّ نیز در مدینه با امام دیدار مى ‏کردند.
بررسی هاى دقیق درباره روابط موجود میان امامان شیعه علیهم السّلام و شیعیان آنها نشان مى ‏دهد که این روابط از زمان امام رضا علیه السّلام به بعد رو به گسترش بوده است. این مى ‏تواند به معناى افزایش شیعیان در این مناطق در عهد این امامان باشد. این گستردگى ارتباط بیش از هر چیز ناشى از سفر امام رضا علیه السّلام به خراسان و همچنین مدیون شبکه وکلاى آن بزرگواران در مناطق مختلف ایران مى ‏باشد.
خیران الخادم یکى از وکلاى امام جواد علیه السّلام بود که کشى از او یاد کرده است. «2»
ابراهیم بن محمد همدانى یکى از وکلاى آن حضرت بوده که بنا به روایت کشى چهل بار به زیارت حج مشرّف شده است‏ و روایاتى از امام علیه السلام نقل کرده است. «3»

(1). الغیبه، طوسى، ص 212
(2). رجال کشى، ص 508
(3). مسند الامام الجواد علیه السّلام، ص 252 به نقل از جامع الرواة


27- درباره ی تاریخ ولادت و جریان شهادت امام هادی علیه السلام چه اقوالی وجود دارد؟
حضرت على بن محمد علیهما السّلام ملقب به «هادى»، دهمین امام شیعیان است که تولد آن حضرت بنا به روایت کلینى، شیخ مفید و شیخ طوسى و نیز ابن اثیر، در نیمه ذى حجه سال 212 هجرى «1» بوده است. در برخى از منابع، 27 ذى حجه، «2» و در منابعى دیگر در ماه رجب (سال 214)- دوازدهم یا پنجم «3» یا سیزدهم «4»- یاد شده است. «5» شهادت آن حضرت در سال 254 بوده، هر چند در ماه و روز آن اختلاف فراوان وجود دارد. برخى از منابع آن را سوم رجب دانسته‏ اند، «6» در حالى که منابع دیگر، شهادت را در 25 یا 26 جمادى الثانى یاد کرده‏ اند. «7»
(1). الکافى، ج 1، ص 497؛ الارشاد، ص 327؛ التهذیب، ج 6، ص 92؛ کامل ابن اثیر، ج 7، ص 189
(2). مسار الشیعة، ص 23
(3). مصباح المتهجد، ص 741
(4). کشف الغمه، ج 2، ص 374
(5). اثبات الوصیه، ص 221؛ کشف الغمه، ج 2، ص 374
(6). مسار الشیعة، ص 34؛ مصباح المتهجد، ص 753؛ فرق الشیعة، ص 10
(7). کشف الغمه، ج 2، ص 384؛ الکافى، ج 1، ص 497؛ مروج الذهب، ج 1، ص 84


28- امام جواد علیه السلام چگونه زمینه ی امامت امام هادی علیه السلام را فراهم کرد؟
از پاره‏اى روایات چنین بر مى‏آید که امام جواد علیه السّلام هنگامى که از طرف معتصم عباسى به‏ بغداد فرا خوانده شد- به دلیل آن که این احضار را تهدیدى براى خود تلقى نموده و احساس خطر کرده بود- امام هادى علیه السّلام را به جانشینى خود برگزید. «1» حتى نصّ مکتوبى درباره امامت ایشان به جاى گذاشت تا پس از وى هیچ‏گونه تردیدى در این خصوص باقى نماند. «2»
(1). الکافى، ج 1، ص 323؛ بحار الأنوار، ج 50، ص 118
(2). الکافى، ج 1، ص 325؛ نک: مسند الامام الهادى علیه السّلام، صص 20- 18


29- تاریخ، علت وچگونگی احضار امام هادی علیه السلام را به سامرا بررسی کنید.
متوکل در سال 233 مصمم شد تا امام را از مدینه به سامرا بیاورد. شیخ مفید تاریخ آن را 243 دانسته است که صحیح نیست، بلکه در این تاریخ یکى از شیعیان، نامه متوکل دایر بر احضار امام هادى علیه السّلام را استنساخ کرده است. «1» در آن سال عبد اللّه بن محمد هاشمى، ضمن نامه‏اى به متوکل نوشت: اگر نیازى به حرمین دارى على بن محمد را از آن طرد کن؛ زیرا او مردم را به سوى خود خوانده و جمعیت زیادى به دعوت وى پاسخ مثبت داده‏ اند. همسر متوکل نیز نامه تحریک‏آمیزى در همین زمینه به او نوشت. «2» به دنبال همین گزارش ها بود که متوکل براى جلب امام به سامرّاء، اقدام کرد. «3»
ابن جوزى پس از اشاره به سعایت برخى افراد بدبین به خاندان رسالت نزد متوکل، مى ‏نویسد: متوکل به دلیل همین گزارشهاى حاکى از میل مردم به امام هادى علیه السّلام او را به سامرّاء احضار کرد. «4»
شیخ مفید مى‏ نویسد: امام هادى علیه السّلام طى نامه‏اى به متوکل، این گزارش ها را تکذیب نمود. «5» و متوکل در پاسخ امام، نامه احترام‏ آمیزى نوشت و ضمن عزل عبد اللّه بن محمد هاشمى- که امور مربوط به نماز و جنگ در مدینه را به عهده داشت- زیرکانه از امام خواست تا به سامرّاء (عسکر) حرکت کند. مرحوم کلینى و همچنین شیخ مفید، متن نامه متوکل را آورده ‏اند.
متوکل در این نامه، با تأکید بر این که شخصیت والاى امام را درک مى‏ کند و حاضر است هر نوع کمک لازم را در حق وى انجام دهد، خبر عزل عبد اللّه بن محمد و جانشینى محمد بن فضل به جاى او را به اطّلاع امام رساند و افزود که به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت کند و از رأى و فرمان وى سر نتابد. در ادامه نامه متوکل آمده: او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد، بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهى هر کسى که مى‏ خواهد- در فرصت مناسب و با آرامش کامل- رهسپار سامرّاء شود و اگر تمایل دارد، یحیى بن هرثمه و سپاهیان همراه وى- که از فرمان آن حضرت اطاعت خواهند کرد- «6» در این سفر او را همراهى نمایند. آنگاه یحیى را خواست و به او دستور داد با سیصد تن نظامى به کوفه رفته و در آنجا بار و بنه را نهاده و از طریق بادیه به مدینه رود و على بن محمد الهادى علیه السّلام را با رعایت احترام نزد او بیاورد. «7»

(1). نک: الارشاد، صص 334- 333؛ الکافى، ج 1، ص 501
(2). ثم کتبت الیه بهذا المعنى زوجة المتوکل.
(3). بحار الأنوار، ج 50، ص 213، به نقل از عیون المعجزات‏
(4). تذکرة الخواص، ص 359
(5). الارشاد، ص 333
(6). الکافى، ج 1، ص 501؛ الارشاد، ص 333؛ تذکرة الخواص، ص 36؛ الفصول المهمّه، ص 279
(7). بحار الأنوار، ج 50، ص 142، به نقل از الخرائج و الجرائح‏


30- گونه هایی از برخورد متوکل با امام هادی علیه السلام را تشریح کنید.
1- محمد بن یزید مبرد مى‏ گوید: روزى متوکل از امام پرسید: فرزند پدر تو (یعنى شما) درباره عباس بن عبد المطّلب چه مى ‏گوید؟ امام در پاسخ فرمود:
اى خلیفه، فرزند پدرم درباره شخصى که خداوند اطاعت فرزندانش را بر مردم و اطاعت او را بر فرزندانش واجب کرده، جز نیکى چه مى ‏تواند بگوید؟
متوکل که پاسخ امام را موافق میل خود تلقى کرده بود، خوش‏حال شد و یکصد هزار درهم به آن حضرت بخشید. مسعودى پس از نقل این موضوع مى‏ افزاید: هدف واقعى امام از این پاسخ، وجوب اطاعت از دستورهاى خداوند بر فرزندان عباس بود که این چنین به اشارت آن را بیان کرد. «1»
این گونه پاسخگویى به خوبى نشان مى‏دهد که آن حضرت در معرض تهدید متوکل قرار داشت؛ بنابراین مى‏ بایست تقیه پیشه کرده و جواب را با چنان زیرکى بدهد که فقط اهل دقت و فهم، هدف اصلى امام را دریابند.
2- به متوکل گزارش دادند که در منزل امام هادى علیه السّلام ادوات جنگى و نامه ‏هایى از شیعیانش به او و ... وجود دارد. او دستور داد تا عده‏اى از سربازان و مأموران- نا بهنگام و غافلگیرانه- به منزل امام حمله برند. دستور اجرا شد و وقتى وارد خانه شدند، او را در اطاقى که زیرانداز آن از شن و ماسه بود تنها یافتند، در حالى که در را بر روى خود بسته، لباسى پشمینه بر تن کرده، روپوشى بر سر انداخته و آیاتى از قرآن در مورد وعد و وعید را زمزمه مى‏ کرد. حضرتش را در همان حال پیش متوکل آوردند.
وقتى امام به مجلس متوکل وارد شد، او کاسه شرابى در دست داشت؛ متوکل آن حضرت را در کنار خود جاى داد و پیاله‏ اى به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوکل خواست تا آن حضرت شعرى که او را به وجد و نشاط آورد برایش بخواند.
امام فرمود: کمتر شعر مى ‏خوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
         باتوا على قلل الأجبال تحرسهم             غلب الرّجال فما تنفعهم القلل‏
          و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم             فأودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا
          ناداهم صارخ من بعد ما قبروا             أین الأساور و التّیجان و الحلل‏
          أین الوجوه التى کانت منعّمة             من دونها تضرب الأستار و الکلل‏
         فاصفح القبر عنهم حین سائلهم             تلک الوجوه علیها الدود تنتقل
          قد طال ما أکلوا دهرا و قد شربوا             و أصبحوا الیوم بعد الأکل قد أکلوا
          و طالما عمّروا دورا لتحصنهم             ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا
          و طالما کنزوا الأموال و ادّخروا             فخلّفوها على الأعداء و ارتحلوا
          أضحت منازلهم قفرا معطّلة             و ساکنوها إلى الأجداث قد رحلوا
 «بر بلنداى کوه ها شب را به سحر آوردند، در حالى که مردان چیره و نیرومندى از آنان پاس مى ‏دادند، ولى آن قله کوهها برایشان سودى نبخشید.»
از پناهگاه هایشان پایین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چه بد جایى را براى رحل اقامت برگزیدند.»
 «پس از آن که در قبرهاى خود قرار گرفتند، فریاد زنى بر آنها بانک زد: کجا رفت آن بازوبندها، کو آن تاجها، و کجاست آن زر و زیورها.»
 «کجا رفت آن چهره ‏ها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پرده ‏هاى گرانبهاى نازک آویخته بودند.»
 «هنگامى که این سؤال از آنها مى ‏شود، قبرهایشان از طرف آنها جواب مى‏ دهد: آن چهره‏ ها هم اکنون محل آمد و شد کرم هاى لاشخوار شده ‏اند.»
 «عمرهاى دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراک کرمها شده ‏اند.»
 «چه بسیار کاخها ساختند که آنها را در بر گیرد، ولى سرانجام آن کاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند.»
 «چه بسیار اموالى که روى هم انباشته کردند، ولى آن را براى دشمنان شان بر جاى گذاشتند و زندگى را بدرود گفتند.»
 «عاقبت نشیمن‏گاه هاى آنان به ویرانى گرایید و به حال خود رها شد و ساکنان آن کاخ ها به سوى قبرهایشان شتافتند.»
امام علیه السّلام با این اشعار، تمامى حاضران را تحت تأثیر قرار داد؛ حتى شخص‏ متوکل را، که از کثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانه‏اش بازگردانند. «2»

(1). مروج الذهب، ج 4، صص 11- 10: «قال المسعودى: انما اراد ابو الحسن طاعة الله على بنیه».
(2). مروج الذهب، ج 4، ص 11؛ مرآة الجنان، ج 2، ص 159؛ تتمة المختصر، ص 347


31- چگونگی هدایت سازمان وکالت در عصر امام هادی علیه السلام را توصیف کنید.
کسانى که به عنوان وکالت از طرف امام رضا علیه السّلام و پس از آن امام جواد و امام هادى علیهما السّلام کار ایجاد و تنظیم ارتباط میان امام و شیعیان را بر عهده داشتند علاوه بر جمع‏ آورى خمس و ارسال آن براى امام، در معضلات کلامى و فقهى نیز، نقش سازنده‏اى داشته و در جا انداختن امامت امام بعدى، موقعیت محورى در منطقه خود داشتند. گاهى افرادى از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام شده و مورد تکذیب آن حضرات قرار مى‏ گرفتند. در این شرایط کسان دیگرى جایگزین آنها مى‏ شدند. به هر روى نظام وکالت، نقشى اساسى در تثبیت موقعیت سیاسى و فرهنگى شیعه ایفا مى ‏کرد.
به نوشته دکتر جاسم حسین: چنانکه از روایات تاریخى استفاده مى‏ شود، شهرهاى مورد نظر براى تعیین وکلا به چهار منطقه تقسیم مى ‏شد:
الف: بغداد، مدائن، سواد و کوفه.
ب: بصره و اهواز.
ج: قم و همدان.
د: حجاز، یمن، و مصر. «1»
وکلاى ائمه بیشتر به وسیله نامه، آن هم توسط افراد مطمئن با امام در رابطه بودند. چنانکه در شرح حال امام جواد و نیز امام یازدهم علیهما السّلام بر این نکته تأکید کرده‏ایم، بخش عمده‏اى از معارف فقهى و کلامى آن بزرگواران، طىّ نامه‏ هایى به شیعیانشان مى‏ رسید که به نقل از نامه ‏ها در مصادر حدیثى آمده و امروزه در دسترس ما قرار گرفته ‏است.

(1). تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ص 137


32- قرآن در مکتب امام هادی علیه السلام چه جایگاهی داشت؟
امام هادى علیه السّلام ضمن رساله مفصلى که ابن شعبه حرّانى از آن حضرت نقل کرده، به شدت بر اصالت قرآن تکیه فرمود و آن را در مقام سنجش روایات و تشخیص صحیح از ناصحیح به عنوان معیارى دقیق اعلام نمود. افزون بر این، به طور رسمى قرآن را به عنوان تنها متنى که همه گروه هاى اسلامى بدان استناد مى‏ کنند، مطرح کرد.
امام هادى علیه السّلام در مرحله اول، اخبار را به دو دسته تقسیم مى‏ نماید: نخست روایاتى که حق است و باید مبناى عمل قرار گیرد و دسته دوم اخبارى که باطل است و باید از عمل بدان اجتناب شود. سپس امام اجماع قاطبه امّت را بر این نکته متذکر شد که «قرآن حق است و هیچ فرقه ‏اى در آن تردیدى ندارد» و آنگاه فرمود:
 «در صورتى که قرآن بر صحّت روایتى صحّه گذاشت، اما گروهى از امّت آن را نپذیرفت، بایست بر صحّت آن اعتراف کرد؛ زیرا که در اصل، بر حقانیت قرآن اتفاق نظر دارند.» سپس به عنوان نمونه، حدیث ثقلین را با توجه به آیه ولایت بر اساس شأن نزولى که براى این آیه در روایات اهل سنّت نقل شده ذکر مى‏ کند. پس از آن درباره توضیح حدیث: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین» باز به سراغ قرآن مى ‏آید و باارائه آیات متعدد، تأیید آن را از صحّت حدیث ابراز مى‏ دارد.
امام در طول استدلال خود، ده ها آیه از قرآن، که از جهتى بر جبر و از جهت دیگر به تفویض اشاره دارد، ارائه مى‏ دهد و در پایان از سخنان محکم و متین امیرمؤمنان علیه السّلام در این باره به عنوان شاهد استفاده مى‏ کند. «1»

(1). تحف العقول، صص 356- 338؛ الاحتجاج، ج 2، ص 251؛ بحار الانوار، ج 2، ص 225


33- نقش امام هادی علیه السلام در تبیین اصول کلامی امامیه را تبیین کنید.
اختلاف آراء موجود در میان گروههاى شیعه، کار هدایت آنها را براى امامان علیهم السّلام دشوار مى‏ ساخت. پراکندگى شیعه در بلاد مختلف و این که گاه‏وبیگاه تحت تأثیر پاره‏اى از آراى دیگران قرار مى ‏گرفتند، مزید بر علت شده بود. در این گیر و دار، اصحاب گروههاى غیر شیعى و متعصّبان ضد شیعه نیز بر دامنه این اختلافات افزوده و آن را بسیار عمیق‏تر نشان مى‏ دادند. روایتى از کشى در دست است که به طور آشکار نشان مى ‏دهد یکى از اصحاب فرق، مذاهبى به نامهاى زراریه، عمّاریه، یعفوریه از پیش خود ساخت و هر یک از آنها را به یکى از اصحاب بزرگ امام صادق علیه السّلام، زراره، عمار ساباطى، و ابن ابى یعفور نسبت داده است. «1»
امامان شیعه علیهم السّلام گاهى در برابر پرسش هایى قرار مى‏ گرفتند که سرچشمه برخى از آنها، همین اختلافات داخلى میان دانشوران شیعى بود که گاه جنبه صورى داشت و در مواردى عمیق‏تر بود و ائمه علیهم السّلام در آن مداخله مى‏ کردند. یکى از این مسائل کلامى، بحث تشبیه و تنزیه بود. ائمه شیعه از همان آغاز بر حقانیت نظریه تنزیه تأکید مى‏ کردند. در برابر، ائمه هدى علیهم السّلام نهایت سعى خود را براى رفع این تهمت از دامن شیعه مبذول داشتند، چنانکه بعدها علماى شیعه نیز در این باره کوشش هاى امامان خود را دنبال کردند.
در این باره، بیش از بیست و یک روایت که برخى از آنها بسیار مفصّل است از امام هادى علیه السّلام نقل شده و همه آنها گویاى آن است که امام در موضع تنزیه قرار گرفته بود. «2» پیرامون اعتقاد امامان شیعه درباره مسأله جبر و اختیار نیز رساله مفصّلى از امام هادى علیه السّلام در دست است.

(1). رجال کشى، ص 265؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 324
(2). مسند الامام الهادى علیه السّلام، صص 94- 84



34- چگونگی برخورد امام هادی علیه السلام با جریان غلوّ را تشریح کنید.

امام هادى علیه السّلام در ادامه فعالیت امامان پیشین، با غالیان درگیر شد؛ زیرا در میان اصحاب او نیز افرادى از غالیان وجود داشتند. احمد بن محمد بن عیسى یکى از شیعیان دانشمند و معتدل که سخت به ائمه طاهرین علیهم السّلام دل بسته و با هر گونه غلوّى در دین مخالف بود، نقل کرده که طى نامه‏اى از امام هادى علیه السّلام سؤال شد: احادیثى را به شما و پدرانتان نسبت مى‏ دهند که دلها از شنیدن آن مشمئز است و بدان دلیل که این احادیث از پدران بزرگوار شما نقل مى‏ شود، جرأت ردّ آن را به خود نمى‏ دهیم؛ آنگاه ادامه مى‏دهد: على بن حسکه و قاسم یقطینى که خود را از موالى و منسوبان شما معرفى مى‏ کنند نقل مى‏ کنند که در آیه إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ، «1» فحشا و منکر اشاره به شخصى است که اهل رکوع و سجود نبوده است. همین‏طور منظور از زکات مردى مشخص است نه پرداخت مبلغى درهم و دینار، و امورى از فرائض و سنن و معاصى را بر همین منوال تأویل مى‏ کنند. اگر مصلحت مى‏ دانید این امر را براى ما روشن فرمایید و به پیروانتان منّت گذاشته، آنها را از منجلاب این چنین تأویلات انحراف‏ آمیز نجات دهید. آن حضرت در جواب نوشتند:
لیس هذا من دیننا فاعتزله. «2»
این گونه تأویلات از دین ما نیست از آن بپرهیزید.
مانند همین نامه از ابراهیم بن شیبه و سهل بن زیاد نیز روایت شده است، به طورى که جواب امام در پاسخ یکى از آنها بسیار مفصل بوده و در آن علاوه بر رد محمد بن حسکه و انکار ولایت و وابستگى او به خاندان رسالت، سخنان وى را باطل شمرده و شیعیان خود را به اجتناب از آنها امر فرموده است. حتى از آنها خواسته به هر کدام از این دو نفر که دسترسى پیدا کردید، بى‏درنگ به قتلشان اقدام کنید. «3» در روایت دیگرى محمد بن حسکه و قاسم یقطینى از سوى امام مورد لعن و نفرین قرار گرفته ‏اند. «4»

(1). عنکبوت (29): 45
(2). رجال کشى، ص 517
(3). همان‏
(4). همان، ص 519- 518



35- آیا امام عسکری علیه السلام دوره ی بازداشت نیز داشته اند؟ توضیح دهید.
روایات زیادى درباره بازداشت امام عسکرى علیه السّلام وجود دارد که البته از جهاتى با یکدیگر ناسازگارند. علت این امر، افزون بر این که مى ‏تواند اشاره به تعدّد بازداشت آن حضرت باشد، اشتباه مردم در نام خلفا نیز هست. خبرى درباره زندانى شدن آن حضرت در دوران مستعین (248- 252) در دست است. صیمرى در کتاب «الاوصیاء» نقل کرده است که مستعین دستور بازداشت امام عسکرى علیه السّلام و آوردن وى به کوفه را به سعید حاجب داد. ابو الهیثم بن سیابه ضمن نام ه‏اى که به امام نوشت، از این خبر اظهار نگرانى کرد. امام در جواب وى نوشتند: پس از سه روز فرجى حاصل خواهد شد. سه روز بعد، مستعین خلع شد و خطر رفع گردید. «1» این خبر در منابع دیگر درباره معتز نقل شده است. دانسته است که آغاز زمان امامت حضرت عسکرى علیه السّلام سال 254 بوده و شاید این شاهدى بر نادرستى این خبر درباره مستعین باشد. اربلى هم متوجه این خطا شده و گفته است که در خبر مزبور یا نام مستعین به غلط آمده و یا باید مربوط به امام هادى علیه السّلام باشد. «2»
خبرى هم درباره دوران مهتدى (255- 256) موجود است. این خلیفه مدعى بود که عمر بن عبد العزیز عباسیان است. «3» افزون بر آن در میان عامه، متهم بود که معتزلى و قدرى شده و گویا همین امر در کشتن وى دخیل بوده است. «4» ابو هاشم جعفرى گفته است: در دوران مهتدى، هنگامى که در زندان بودم، امام عسکرى علیه السّلام را به زندان آوردند. با کشته شدن مهتدى در سال 256 خدا جان او را از خطر مرگ رهانید؛ زیرا خلیفه قصد کشتن آن حضرت را داشت. «5»
در روایتى آمده که آن حضرت در سال 259 ق در زندان معتمدعباسى بوده و على بن جرین زندان بان او بوده است‏.

(1). بحار الانوار، ج 50، صص 3121- 313 از مهج الدعوات ابن طاووس.
(2). و نیز نک: مرآة العقول، ج 6، ص 151
(3). المنتظم، ج 12، ص 83 (حوادث سال 255)
(4). بحار الانوار، ج 50، ص 313 از کتاب الأوصیاء صیمرى به توسط مهج الدعوات.
(5). بحار الانوار، ج 50، ص 313 از مهج الدعوات، ص 343؛ الغیبه، طوسى، ص 123



36- میراث فرهنگی عسکریین علیهماالسلام را توصیف کنید.
در کارنامه امام هادى علیه السّلام نیز دعا و زیارت (مانند جامعه ی کبیره) از نظر تربیت شیعیان و آشنا ساختن آنها با معارف شیعى، نقش عمده‏اى ایفا کرده است. این دعاها به جز راز و نیاز با خدا، به صورتهاى مختلف، به پاره‏اى از مسائل سیاسى- اجتماعى نیز اشاراتى دارد؛ اشاراتى که در حیات سیاسى شیعه بسیار مؤثر بوده و به طور منظم، مفاهیم خاصى را به جامعه تشیع القا مى ‏کرده است.
کتب منسوب به امام عسکرى علیه السّلام‏
الف: تفسیر؛ کتاب تفسیرى به امام عسکرى علیه السّلام نسبت داده شده که شامل تفسیر سوره حمد و قسمتى از سوره بقره است. این کتاب از ابتداى طرح آن در محافل علمى، از قرن چهارم تا به امروز، مورد قضاوتهاى گوناگونى قرار گرفته است. شمارى از عالمان آن را از اثار امام دانسته و احادیثى نیز از آن نقل کرده ‏اند. برخى دیگر آن را ساختگى شمرده و آن را فاقد اعتبار علمى دانسته‏ اند.
ب: کتاب المقنعة؛ کتاب دیگرى که ابن شهر آشوب به امام منسوب کرده، کتاب المقنعه است.


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۰۲/۰۸
  • ۸۴۴ نمایش
  • علی سلیمانی

نظرات (۵)

  • بیاتابرویم....
  • استفاده کردیم
    ممنون از مطلب خوبت
    سلام دوستان عزیز
    از آنجایی که وهابیون ب نام اهل سنت چندی است در شبکه های ماهواره ای مشغول به تخریب شیعه هستند و کارشان ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی است، بر خود دیدم که علیه این شبکه ها وبلاگی باز کرده و تا آنجا که از دستم بر می آید از اهداف و پشت پرده این شبکه ها و صاحبان آن ها را بیش از پیش پرده برداری کنم.
    از شما دوستان عزیز هم می خواهم که بنده را در این راستا با مطالب و نظرات ارزشمند و بدون توهین خود یاری فرمائید.
    با تشکر
    سلام
    آجرک الله
    سوره کوثر امده دخت پیمبر امده

    ولادتشان مبارک

    پدرمان را کمی بهتر بشناسیم
    جالب بود آفرین.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی